رمان عشق مافیای من پارت 33🔞🌛
_بیبی هنوز مونده نمیشه کهه باید تحمل کنی😈
+آهههه آهه
چند دقیقه ای گذشت...
_ بیبی خیلی درد داری هنوز؟
+آره ددی خیلیی اههه😫🥺
روی تخت دراز کشید و گفت
_ببینم سواری بلدی؟ 😈
یکم براش سا*ک زدم و روی آل*تش نشستم و آل*تشو تنظیم کرد و واردم کرد
_آههه...
+اووومم آههه
_بیبی دستتو بده بهم
دستمو بهش دادم و منو خابوند روی خودش و شروع به بو*سیدن لبام کرد...
وقتی دردم آرومتر شد دوباره منو برعکس کرد و محکم تر تلم*به میزد
+ااآههههه
_بیبییییی آههههه
بعد از حدودا ده تا ضربه ی خیلی محکمی که به باس*ن و رونم زد هر دو ار* ضا شدیم و منو برد توی حمام و شروع به شستنم کرد....
+ددی خودم انجامش میدم
_نمیخاد بیبی تو آروم توی وان دراز بکش فقط... میدونم درد داری
+ولی اینجوری...
_دیگه جلوی من خجالت نکش
+باشه سعی میکنم
_خوبه...
+اصلا باورم نمیشه دیگه باک* ره نیستم🤐
_چرا؟ اینقد بد بود برات؟
+نه بد نبود راستش خجالت میکشم اینو بگم ولی لذت بردم اما خیلی عجیبه برام چطور تونستم اینکارو بکنم...
_میدونم چی میگی.... دفعه ی اولت بوده عادیه...
+ددی... ممنونم که درکم میکنی راستش خودمم دوست نداشتم جی هون یا سونگ جین باک*رگیمو بگیرن هنوز هیچی نبود و اون ایقندر برام خشن بود...
_پس جواب سوالمو گرفتم😁
+اره فکنم
_بیبی عاشقتم
+منم ددی... وقتی بهت میگم ددی حس بدی ندارم ولی وقتی به اونا میگم انگار ترسناکه...
_درک میکنم بیبی...حوله رو بپوش و بیا بیرون
+چشم😊
حوله رو پوشیدم و رفتم توی اتاق وقتی لباس پوشیدم هاجون موهامو و خشک کردم و رفتیم خابیدیم
_بیبی درد داری؟
+آه😶 یکم
تا خابم ببره منو ماساژ میداد و صبح داشت خطرناک ترین اتفاق این مدت میوفتاد
.....
صبح همه از ماموریت برگشته بودن و منم خاب بودم...
📱📞📱📞📱📞
+(با صدای خابالود🥱) الو بفرمایید؟
☆ا/ت کجاییی؟ 😡
+😳الو بله من... چطور؟
☆ما توی عمارتیم بگو کجایی؟ 😡😡😡
+...(زبونم بند اومده بود که یهو ها جون بیدار شد و گفت)
_چی شده؟
انگار که جی هون صداشو شنید و تلفن رو قطع کرد...
+یاا خیلی بد شدددد، جی هون داره میاد اینجا... صداتو شنیدد
_اشکال نداره میگیم ترسیدی اومد اینجا
صدای زنگ در اومد هاجون درو باز کرد و اومدن داخل
☆هاجون خودت بگو ا/ت کجاست😡
_چی شده مگه توی آشپز خونس
جی هون تفنگشو روی سرهاجون گذاشت و سونگ جین اومد پیش من
☆ها جون صدات دربیاد همینجا میکشمت...
_خیلی خب..
✧ا/ت سریع وسایلتو جمع کن بریم😡
...
#کیدراما #کیپاپ #زیبای_حقیقی #مونبین #بی_تی_اس #بلک_پینک #کوک #جیمین #تهیونگ #شوگا #جیهوپ #جین #نامجون #کره #جنی #لیسا #رزی #جیسو #پری_وزنه_بردار #قاشق_طلایی #قانون_پدرا #چالش #فلاور_دنس #آهنگ #سرگرمی #عاشقان_ماه #سرگرمی #باحال #زندگی #بازیگران #خوانندگان #روباه_نه_دم #گل_برفی
+آهههه آهه
چند دقیقه ای گذشت...
_ بیبی خیلی درد داری هنوز؟
+آره ددی خیلیی اههه😫🥺
روی تخت دراز کشید و گفت
_ببینم سواری بلدی؟ 😈
یکم براش سا*ک زدم و روی آل*تش نشستم و آل*تشو تنظیم کرد و واردم کرد
_آههه...
+اووومم آههه
_بیبی دستتو بده بهم
دستمو بهش دادم و منو خابوند روی خودش و شروع به بو*سیدن لبام کرد...
وقتی دردم آرومتر شد دوباره منو برعکس کرد و محکم تر تلم*به میزد
+ااآههههه
_بیبییییی آههههه
بعد از حدودا ده تا ضربه ی خیلی محکمی که به باس*ن و رونم زد هر دو ار* ضا شدیم و منو برد توی حمام و شروع به شستنم کرد....
+ددی خودم انجامش میدم
_نمیخاد بیبی تو آروم توی وان دراز بکش فقط... میدونم درد داری
+ولی اینجوری...
_دیگه جلوی من خجالت نکش
+باشه سعی میکنم
_خوبه...
+اصلا باورم نمیشه دیگه باک* ره نیستم🤐
_چرا؟ اینقد بد بود برات؟
+نه بد نبود راستش خجالت میکشم اینو بگم ولی لذت بردم اما خیلی عجیبه برام چطور تونستم اینکارو بکنم...
_میدونم چی میگی.... دفعه ی اولت بوده عادیه...
+ددی... ممنونم که درکم میکنی راستش خودمم دوست نداشتم جی هون یا سونگ جین باک*رگیمو بگیرن هنوز هیچی نبود و اون ایقندر برام خشن بود...
_پس جواب سوالمو گرفتم😁
+اره فکنم
_بیبی عاشقتم
+منم ددی... وقتی بهت میگم ددی حس بدی ندارم ولی وقتی به اونا میگم انگار ترسناکه...
_درک میکنم بیبی...حوله رو بپوش و بیا بیرون
+چشم😊
حوله رو پوشیدم و رفتم توی اتاق وقتی لباس پوشیدم هاجون موهامو و خشک کردم و رفتیم خابیدیم
_بیبی درد داری؟
+آه😶 یکم
تا خابم ببره منو ماساژ میداد و صبح داشت خطرناک ترین اتفاق این مدت میوفتاد
.....
صبح همه از ماموریت برگشته بودن و منم خاب بودم...
📱📞📱📞📱📞
+(با صدای خابالود🥱) الو بفرمایید؟
☆ا/ت کجاییی؟ 😡
+😳الو بله من... چطور؟
☆ما توی عمارتیم بگو کجایی؟ 😡😡😡
+...(زبونم بند اومده بود که یهو ها جون بیدار شد و گفت)
_چی شده؟
انگار که جی هون صداشو شنید و تلفن رو قطع کرد...
+یاا خیلی بد شدددد، جی هون داره میاد اینجا... صداتو شنیدد
_اشکال نداره میگیم ترسیدی اومد اینجا
صدای زنگ در اومد هاجون درو باز کرد و اومدن داخل
☆هاجون خودت بگو ا/ت کجاست😡
_چی شده مگه توی آشپز خونس
جی هون تفنگشو روی سرهاجون گذاشت و سونگ جین اومد پیش من
☆ها جون صدات دربیاد همینجا میکشمت...
_خیلی خب..
✧ا/ت سریع وسایلتو جمع کن بریم😡
...
#کیدراما #کیپاپ #زیبای_حقیقی #مونبین #بی_تی_اس #بلک_پینک #کوک #جیمین #تهیونگ #شوگا #جیهوپ #جین #نامجون #کره #جنی #لیسا #رزی #جیسو #پری_وزنه_بردار #قاشق_طلایی #قانون_پدرا #چالش #فلاور_دنس #آهنگ #سرگرمی #عاشقان_ماه #سرگرمی #باحال #زندگی #بازیگران #خوانندگان #روباه_نه_دم #گل_برفی
۸.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.