فیک《 طراح من 》Part⁶
lشب ساعت ۸ خونه تهیونگ
/ت
کارم تموم شد ورفتم خونه تهیونگ بعد از سلام بابا که غذا درست کرده بود صدامون کرد بیایم غذا بخوریم
سر میز
چانگ:بچها ها من فردا بر میگردم ججو تهیونگ دخترم رو به تو میسپرم
ته:خیالتون جمع مراقبشم
ممنون و/ت مسخره بازی دیگه در نمیاری
/ت:اهه پدر من کی مسخره بازی در اوردم
چانگ:اره تو اصلا تهیونگ
بله عمو
اگه/ت کاری کرد فورا بهم میگی
ته:باشه
/ت
اقا بالاسر پیدا کردم اوووف
فردا ساعت ۸ ایستگاه اتوبوس
/ت:خدافظ بابا
یانگ:دخترم مراقب خودت باش ولطفا دیگه بهم دروغ نگو
/ت:اممممم
یانگ:تهیونگ ممنون
ته:خواهش میکنم
یانگ رفت
/ت:تهیونگ
ته:بله
میگم شاید فقط واسه بابام قبول کرده باشی پیشت بمونم ولی اگه جدی نمیخوای بگو من میرم و به بابامم چیزی نمیگم
نه جدی بودم مشکلی ندارم
باشه پس ممنونم
یه نگاه به ساعت کردن دیرم شد
/ت:من میرم سرکار خدافظ
بدوبدو رفتم
میخواستم بهش بگم برسونمت ولی رفت سرعتو
شب خونه تهیونگ
/ت ویو
دم در خونه تهیونگ بودم نمیدونم چرا دودلم اخه زندگی بایه پسر اصلا من چطوری باید باهاش رفتار کنم همیشه خیلی راحت با پسرا بودم ولی حالا چرا اینطوری شدم در نمیزم میرم کارتون خواب میشم دیوونه ای دختر باباتو چیکار میکنی اوووف
در زدم تهیونگ باز کرد
ته ویو
مشغول چیدن میز بودم در زدن حتما /ت رفتم باز کردم و گفتم سلام خوش امدی بیا تو
ممنون
ته:من میزو چیدم دست و صورتت رو بشور بیا
باش
لایک شما+کامنت شما=خوشحال من
💜💜💜
/ت
کارم تموم شد ورفتم خونه تهیونگ بعد از سلام بابا که غذا درست کرده بود صدامون کرد بیایم غذا بخوریم
سر میز
چانگ:بچها ها من فردا بر میگردم ججو تهیونگ دخترم رو به تو میسپرم
ته:خیالتون جمع مراقبشم
ممنون و/ت مسخره بازی دیگه در نمیاری
/ت:اهه پدر من کی مسخره بازی در اوردم
چانگ:اره تو اصلا تهیونگ
بله عمو
اگه/ت کاری کرد فورا بهم میگی
ته:باشه
/ت
اقا بالاسر پیدا کردم اوووف
فردا ساعت ۸ ایستگاه اتوبوس
/ت:خدافظ بابا
یانگ:دخترم مراقب خودت باش ولطفا دیگه بهم دروغ نگو
/ت:اممممم
یانگ:تهیونگ ممنون
ته:خواهش میکنم
یانگ رفت
/ت:تهیونگ
ته:بله
میگم شاید فقط واسه بابام قبول کرده باشی پیشت بمونم ولی اگه جدی نمیخوای بگو من میرم و به بابامم چیزی نمیگم
نه جدی بودم مشکلی ندارم
باشه پس ممنونم
یه نگاه به ساعت کردن دیرم شد
/ت:من میرم سرکار خدافظ
بدوبدو رفتم
میخواستم بهش بگم برسونمت ولی رفت سرعتو
شب خونه تهیونگ
/ت ویو
دم در خونه تهیونگ بودم نمیدونم چرا دودلم اخه زندگی بایه پسر اصلا من چطوری باید باهاش رفتار کنم همیشه خیلی راحت با پسرا بودم ولی حالا چرا اینطوری شدم در نمیزم میرم کارتون خواب میشم دیوونه ای دختر باباتو چیکار میکنی اوووف
در زدم تهیونگ باز کرد
ته ویو
مشغول چیدن میز بودم در زدن حتما /ت رفتم باز کردم و گفتم سلام خوش امدی بیا تو
ممنون
ته:من میزو چیدم دست و صورتت رو بشور بیا
باش
لایک شما+کامنت شما=خوشحال من
💜💜💜
۸.۰k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.