پارت 19 خواهر هایتانی
#قراره_کرم_بریزم
ده سال بعد
(اتفاقایی که افتاده:ران و ریندو رفتن تو بونتن مامانشون تصادف کرد مرد باباشون هم سکته کرد الان ا.ت داره به تنهایی هارو رو بزرگ میکنه)
صبح از خواب بیدار شدمو هارو رو بردم مدرسه
خودمم رفتم سر کار
ویو بعد کار
خب..الان باید هارو رو بیارم خونه
ویو مدرسه
منتظر هارو بودم که دیدم با گریه داره میاد سمتم
دویدم و بغلش کردم
ا.ت:هارو؟چیشده؟!
هارو:ی دختر توی کلاسمون بود منو مسخره کرد گفت تو یتیمی خواهرت باهات نسبت خونی نداره
ا.ت:واقعا؟!به خاطر اون داری گریه میکنی؟!
هارو:ببخشید آجی..ببخشید که خواهر واقعیت نیستم
ا.ت:آجی به این چیزا فکر نکن تو واقعا خواهر منی
ادامش و نوشتم ولی فردا میزارم🌚
کیلیلیلیلی
ده سال بعد
(اتفاقایی که افتاده:ران و ریندو رفتن تو بونتن مامانشون تصادف کرد مرد باباشون هم سکته کرد الان ا.ت داره به تنهایی هارو رو بزرگ میکنه)
صبح از خواب بیدار شدمو هارو رو بردم مدرسه
خودمم رفتم سر کار
ویو بعد کار
خب..الان باید هارو رو بیارم خونه
ویو مدرسه
منتظر هارو بودم که دیدم با گریه داره میاد سمتم
دویدم و بغلش کردم
ا.ت:هارو؟چیشده؟!
هارو:ی دختر توی کلاسمون بود منو مسخره کرد گفت تو یتیمی خواهرت باهات نسبت خونی نداره
ا.ت:واقعا؟!به خاطر اون داری گریه میکنی؟!
هارو:ببخشید آجی..ببخشید که خواهر واقعیت نیستم
ا.ت:آجی به این چیزا فکر نکن تو واقعا خواهر منی
ادامش و نوشتم ولی فردا میزارم🌚
کیلیلیلیلی
۳.۶k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.