پارت = ۴۶
تقاص دوستی
دستمو پشتم گذاشتم و به حالت لی لی رفتم سمت میز بار و یه الکل خواستم ، میا با نگرانی اومد سمتم .
^اوا بس کن الان میبینتت .
لیوانو گرفتم و یه قلوپ ازش خودم .
+خب ببینه مگه کار بدی میکنم .
با خوردن اولین قلوپ حالم بد شد از خوردن الکل بدم میومد فقط برای لج کردن بود .
لیوانو گرفتم دستم و رفتم سمت قسمت رقص، لباسمو یکم دادم بالا .
اما هم با اضطراب دنبالم میومد .
^ببین خواهرم چون همه چیز به ت.خ.م توعه دلیل نمیشه همه چیز به ت.خ.م ماهم باشه .
دستمو با حالت اشاره ای سمت اما گرفتم و گفتم .
+الحق که داداش خودمی ، خوب منو میشناسی ها .
در حین حرف زدنمون دیگه رسیده بودم وسط سالن لیوانو گرفتم بالا و داد زدم .
+صدا کمه همه باهمممممم.
_اوا بس کن ، برات بد میشه .
+به درک ، برام مهم نیست .
رفتم سمت یه پسر و از کرواتش گرفتم و با جالت لوندی گفتم .
+ خودن الکل رو میخوای با من شریک شید .
ولی با کشیده شدن دستم به سمت عقب برگشتم ، به خواستم رسیده بودم کوک فهمیده بود من چیکار کردم.
با خشم تمام و طوری که رگ گردنش زده بود بیرون گفت.
_زیاد شنیدم .
و منو به سمت خروجی کشوند .
رسیدیم به ماشین منو پرت کرد تو و خودش رفت سمت بادیگارتا از توی اینه میتونستم ببینم که با داد داشت باهاشون حرف میزد.
بعد اومد سمت ملشین و درو محکم باز کرد ، ماشینو راه انداخت ، با بیشترین سرعت ممکن میروند .
داشتم نگران میشدم ، پس گفتم .
+میشه....
داشتم حرف میزدم که وسط حرفم پرید .
_خفه شو .
بهش نگاه کردم زبونشو سمت چپ لوپش فرو کرده بود و به جلو خیره شده بود .
رسیدیم دم درخونه از ماشین پیاده شد و اومد در سمت منو و باز کرد .
_پیاده شو .
از سرجام تکون نخوردم .
دستمو کشید و منو روی دوشش گذاشت ، هر کاری میکردم نمیزاشتم پایین .
+بزارم زمین حیوون .
منو به سمت یه در برد که تاحالا ندیده بودمش ، در به راه پله ای میخورد که به سمت زیرزمین بود .
این زیرزمین چقدر وحشتناکه پر بود از وسایل شکنجه .
+منو بزار زمین .
با گفتن این حرفم منو بالا نگه داشت و یهو پرت کرد با پهلو خودم زمین .
_بیا اینم زمین .
کتشو پرت کرد و کرواتشو شل کرد و رفت سمت دیواری که روش پر بود از شلاق های متفاوت .
یا خنده دیوانه کننده (مثل جوکر ) گفتم .
+الان میخوای انقدر بزنیم که خون بالا بیارم .
بعد دستمو بردم بالا و محکم دست زدم .
+ایده قشنگیه ، دوسش دارم .
یه شلاق برداشت و اومد جلوم نشست .
ادامه دارد.......
دستمو پشتم گذاشتم و به حالت لی لی رفتم سمت میز بار و یه الکل خواستم ، میا با نگرانی اومد سمتم .
^اوا بس کن الان میبینتت .
لیوانو گرفتم و یه قلوپ ازش خودم .
+خب ببینه مگه کار بدی میکنم .
با خوردن اولین قلوپ حالم بد شد از خوردن الکل بدم میومد فقط برای لج کردن بود .
لیوانو گرفتم دستم و رفتم سمت قسمت رقص، لباسمو یکم دادم بالا .
اما هم با اضطراب دنبالم میومد .
^ببین خواهرم چون همه چیز به ت.خ.م توعه دلیل نمیشه همه چیز به ت.خ.م ماهم باشه .
دستمو با حالت اشاره ای سمت اما گرفتم و گفتم .
+الحق که داداش خودمی ، خوب منو میشناسی ها .
در حین حرف زدنمون دیگه رسیده بودم وسط سالن لیوانو گرفتم بالا و داد زدم .
+صدا کمه همه باهمممممم.
_اوا بس کن ، برات بد میشه .
+به درک ، برام مهم نیست .
رفتم سمت یه پسر و از کرواتش گرفتم و با جالت لوندی گفتم .
+ خودن الکل رو میخوای با من شریک شید .
ولی با کشیده شدن دستم به سمت عقب برگشتم ، به خواستم رسیده بودم کوک فهمیده بود من چیکار کردم.
با خشم تمام و طوری که رگ گردنش زده بود بیرون گفت.
_زیاد شنیدم .
و منو به سمت خروجی کشوند .
رسیدیم به ماشین منو پرت کرد تو و خودش رفت سمت بادیگارتا از توی اینه میتونستم ببینم که با داد داشت باهاشون حرف میزد.
بعد اومد سمت ملشین و درو محکم باز کرد ، ماشینو راه انداخت ، با بیشترین سرعت ممکن میروند .
داشتم نگران میشدم ، پس گفتم .
+میشه....
داشتم حرف میزدم که وسط حرفم پرید .
_خفه شو .
بهش نگاه کردم زبونشو سمت چپ لوپش فرو کرده بود و به جلو خیره شده بود .
رسیدیم دم درخونه از ماشین پیاده شد و اومد در سمت منو و باز کرد .
_پیاده شو .
از سرجام تکون نخوردم .
دستمو کشید و منو روی دوشش گذاشت ، هر کاری میکردم نمیزاشتم پایین .
+بزارم زمین حیوون .
منو به سمت یه در برد که تاحالا ندیده بودمش ، در به راه پله ای میخورد که به سمت زیرزمین بود .
این زیرزمین چقدر وحشتناکه پر بود از وسایل شکنجه .
+منو بزار زمین .
با گفتن این حرفم منو بالا نگه داشت و یهو پرت کرد با پهلو خودم زمین .
_بیا اینم زمین .
کتشو پرت کرد و کرواتشو شل کرد و رفت سمت دیواری که روش پر بود از شلاق های متفاوت .
یا خنده دیوانه کننده (مثل جوکر ) گفتم .
+الان میخوای انقدر بزنیم که خون بالا بیارم .
بعد دستمو بردم بالا و محکم دست زدم .
+ایده قشنگیه ، دوسش دارم .
یه شلاق برداشت و اومد جلوم نشست .
ادامه دارد.......
۳.۰k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.