پارت ¹⁶
پارت ¹⁶
ویو هوسوک :
نقشم داشت خوب پیش میرفت. جیمین رو نکار یونگی نشوندم که شاید جذب همدیگه بشن. واییی حالا که کناز همدیگه میبینمشون به نظرم خیلی بیشتر به هم میان . رشته افکارم با شنیدن حرفی از دهن یونگی که مخاطبش جیمین بود پاره شد.
یونگی = سلام جیمینشی من مین یونگی دوست برادرت هستم.
جیمین = میشناسمت هوسوک دربارت بهم گفته بود خوش بختم
واییی چقدر صداش خوب بودددد من یه دل نه صد دل عاشق پارک جیمین شدم.
یونگی = منم خوش بختم
وایییی این دوتا چقدر به هم میاان این عالیه اون جوری که یونگی داره به داداشم نگاه میکنه انگار خیلی عاشقش شده. من دارم جذب این کاپل میشممممممم
* یه ساعت بعد *
هوسوک = خب جیمینی من و یونگی دیگه بریم
جیمین = باشه هیونگ
هوسوک = بای موچی منننن
با یونگی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
هوسوک = یونگی بزن کنار
یونگی = چرا؟
هوسوک = تو بزن کنار
یونگی ماشین رو یه گوشه پارک کرد و خاموشش کرد
یونگی = خب چیه؟
هوسوک = تو عاشق برادرم شدی نه؟
هوفی کشید و سرش رو روی فرمون گذاشت
یونگی = درسته هوسوک من عاشق برادرت شدم ولی الان خیلی وقته دوسش دادم
هوسوک = شما کجا همدیگه رو دیدین؟
یونگی = من داخل داشنگاه یونا و رزی که رفته بودم یه پسر امگا با رایحه توت فرنگی از کنارم رد شد و من حتی صورتش و هم ندیدم وقتی اومدم خونه شما رایحه جیمین رو که وارد ریه هام کردم فهمیدم خودشه
هوسوک = چی خودشه؟
یونگی = جیمین نیمه گمشده منه
سیلام عشقای مننننن🌓
من اومدم با یه پارت خیلی طولانییی🙄
لایک و کامنت شراموش نشه هانی🥺
ویو هوسوک :
نقشم داشت خوب پیش میرفت. جیمین رو نکار یونگی نشوندم که شاید جذب همدیگه بشن. واییی حالا که کناز همدیگه میبینمشون به نظرم خیلی بیشتر به هم میان . رشته افکارم با شنیدن حرفی از دهن یونگی که مخاطبش جیمین بود پاره شد.
یونگی = سلام جیمینشی من مین یونگی دوست برادرت هستم.
جیمین = میشناسمت هوسوک دربارت بهم گفته بود خوش بختم
واییی چقدر صداش خوب بودددد من یه دل نه صد دل عاشق پارک جیمین شدم.
یونگی = منم خوش بختم
وایییی این دوتا چقدر به هم میاان این عالیه اون جوری که یونگی داره به داداشم نگاه میکنه انگار خیلی عاشقش شده. من دارم جذب این کاپل میشممممممم
* یه ساعت بعد *
هوسوک = خب جیمینی من و یونگی دیگه بریم
جیمین = باشه هیونگ
هوسوک = بای موچی منننن
با یونگی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
هوسوک = یونگی بزن کنار
یونگی = چرا؟
هوسوک = تو بزن کنار
یونگی ماشین رو یه گوشه پارک کرد و خاموشش کرد
یونگی = خب چیه؟
هوسوک = تو عاشق برادرم شدی نه؟
هوفی کشید و سرش رو روی فرمون گذاشت
یونگی = درسته هوسوک من عاشق برادرت شدم ولی الان خیلی وقته دوسش دادم
هوسوک = شما کجا همدیگه رو دیدین؟
یونگی = من داخل داشنگاه یونا و رزی که رفته بودم یه پسر امگا با رایحه توت فرنگی از کنارم رد شد و من حتی صورتش و هم ندیدم وقتی اومدم خونه شما رایحه جیمین رو که وارد ریه هام کردم فهمیدم خودشه
هوسوک = چی خودشه؟
یونگی = جیمین نیمه گمشده منه
سیلام عشقای مننننن🌓
من اومدم با یه پارت خیلی طولانییی🙄
لایک و کامنت شراموش نشه هانی🥺
۱۳.۸k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.