فن فیک " قسمت تاریک "
فن فیک " قسمت تاریک "
پارت ۲۳
____________
امی دازای رو رسوند درمانگاه مافیا
حدود یک ساعت بعد گفتن که امی میتونه بره توی اتاق
از زبان امیلیا +
وارد اتاق شدم دازای از رو تخت بلند شد و امد سمت در
_ عا...نمیخواد حالمو بپرسی خوبم
+ ولی همین چند ساعت پیش بود که تیر خوردی باید استراحت کنیییی
_ ول کن 🗿
بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شد میخواست بره سمت اتاق موری که....وایساد
_ به موری بگیم انباری ترکید...چه ری اکشنی نشون میده ،_،؟
+ نکته خوبی بود...
_ همین که اسلحه هارو درآوردیم...خوبه ،_،
+ باش
امی و دازای به امید اینکه موری کله شون رو نمیکنه رفتن رو اتاق موری
_ + سلام موری سان
م : خب...اسلحه ها رو تحویل گرفتین ؟
( موری رو < م > میزارم ،___، )
_ بله ولی...
+انبار ترکید
سکوتی بین همه بود
م : منظورتون از اینکه ترکید چیه؟؟؟؟
_ یکی بمب رو مخفیانه وارد انبار کرد و ما نتونستیم قبل اینکه منفجر بشه مخنثی یا خرج از اونجا کنیم ولی اسلحه ها همه شون سالمه
+ نتونستیم چون این تیر خورد
_ خب میخواستم از تو محافظت کنمم
+ میخواستی نکنی
🗿_
م : دعواتون تموم شد؟؟
_+ بله
م : اسلحه ها سالم هستن و یه چیزی غیر از انبار...آسیب نرسیده خیلی مشکلی نداره و البته دازای تیر خورده...(حرفش رو با لبخند عع عصبی زد )
م : ولی...
موری چاقو جراحی هاش رو قشنگ پرت کرد سمت صورت اون دوتا
ن : همین الان از اتاق گم شین بیرونننن
امی و دازای سریع از اتاق رفتن بیرون
_ شانس اوردیم نکشتمون ،___،
+ اره...راستی حالت خوبه؟
_ ا..اره
+ باش
حوصلم سر رفته بود میخواستم بدم قدم بزنم که با مخ خوردن تو صورت یکی
***
پارت ۲۳
____________
امی دازای رو رسوند درمانگاه مافیا
حدود یک ساعت بعد گفتن که امی میتونه بره توی اتاق
از زبان امیلیا +
وارد اتاق شدم دازای از رو تخت بلند شد و امد سمت در
_ عا...نمیخواد حالمو بپرسی خوبم
+ ولی همین چند ساعت پیش بود که تیر خوردی باید استراحت کنیییی
_ ول کن 🗿
بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شد میخواست بره سمت اتاق موری که....وایساد
_ به موری بگیم انباری ترکید...چه ری اکشنی نشون میده ،_،؟
+ نکته خوبی بود...
_ همین که اسلحه هارو درآوردیم...خوبه ،_،
+ باش
امی و دازای به امید اینکه موری کله شون رو نمیکنه رفتن رو اتاق موری
_ + سلام موری سان
م : خب...اسلحه ها رو تحویل گرفتین ؟
( موری رو < م > میزارم ،___، )
_ بله ولی...
+انبار ترکید
سکوتی بین همه بود
م : منظورتون از اینکه ترکید چیه؟؟؟؟
_ یکی بمب رو مخفیانه وارد انبار کرد و ما نتونستیم قبل اینکه منفجر بشه مخنثی یا خرج از اونجا کنیم ولی اسلحه ها همه شون سالمه
+ نتونستیم چون این تیر خورد
_ خب میخواستم از تو محافظت کنمم
+ میخواستی نکنی
🗿_
م : دعواتون تموم شد؟؟
_+ بله
م : اسلحه ها سالم هستن و یه چیزی غیر از انبار...آسیب نرسیده خیلی مشکلی نداره و البته دازای تیر خورده...(حرفش رو با لبخند عع عصبی زد )
م : ولی...
موری چاقو جراحی هاش رو قشنگ پرت کرد سمت صورت اون دوتا
ن : همین الان از اتاق گم شین بیرونننن
امی و دازای سریع از اتاق رفتن بیرون
_ شانس اوردیم نکشتمون ،___،
+ اره...راستی حالت خوبه؟
_ ا..اره
+ باش
حوصلم سر رفته بود میخواستم بدم قدم بزنم که با مخ خوردن تو صورت یکی
***
۷.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.