بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 34)
ات ویو
صحنه های فیلم خیلی بد شده بود از نظر منحرفی
عرق کرده بودم و مطمئنم سرخ سرخ شده بودم که دسته صندلی رو گرفتم و فشار دادم و یه نگاه ریزی به تهیونگ کردم که ریلکس داشت نگاه میکرد و من از خجالت داشتم آب میشدم زمین!
حداقل اگه با یونا بودم یا با یه دختر هر خری بازم یه چیزی
اونم با تهیونگم که بادیگاردمهههه!!
دیگه کاملا از داغ شدنم فهمیدم که قرمز قرمز شدم
دیگه نمیتونستم نگاه کنم و به بهونه ی دستشویی سریع از جام بلند شدم و رفتم دستشویی صورتمو اب زدم که بهتر شدن
نه من دیگه نمیتونم برگردم اونجا .... لعنتی فیلمه هم که تموم نمیشه پس باید یه جوری با یه بهونه ای بگم دیگه بریم
بهتره بگم حالم خوب نیست بریم خونه
اره اره بهونه ی خوبیه.... نفس عمیقی کشیدم و از دستشویی رفتم تو سالن.... رفتم سمت صندلیمون که اون صحنه تموم شده بود
با خودم گفتم اگه الان بگم حالم بده ضایع میشه پس نشستم که ازم پرسید خوبی منم گفتم اره
بعد چند دقیقه دوباره داشت اون صحنه ها شروع میشد که دیگه خودمو زدم به مریضی
ات: آی.... آییی سرم ( دستمو گذاشتم رو سرم)
تهیونگ: چیشده؟ خوبی؟ ( نگران)
ات: نه.... اصلا خوب نیستم... میشه بریم خونه؟ ( سرفه ی الکی)
تهیونگ: بزار ببینم ( دستشو گذاشت رو پیشونی ات) تب نداری ولی مثل اینکه واقعا حالت خوب نیست... پاشو بریم
( ات و تهیونگ بلند شدن و از سینما رفتن بیرون تو ماشین)
تهیونگ: دارو دارید تو عمارتتون؟
ات: نمیدونم
تهیونگ: ( ماشین روشن کرد و به سمت یه داروخانه رفت و یه مسکن برای سردرد و یه قرص هم برای سرما خوردگی و سرفه گرفت و سوار ماشین شد و نایلون داد به ات)
ات: اینا چیه
تهیونگ: خب.... داروعه دیگه😐
ات: نیازی نبود بگیری تو عمارت داشتیم فک کنم ( سرفه ی الکی)
تهیونگ: دیگه گرفتم
( دوباره ماشین روشن کرد و به سمت عمارت رفتن.... ات و ته پیاده شدن و رفتن تو.... ات رفت اتاقش و لباساشو عوض کرد و اومد تو هال که ته هم لباساشو عوض کرده بود.... ات نشست رو مبل که ته همراه با یه لیوان آب و چند تا قرص رفت سمتش و نشست کنارش رو مبل)
تهیونگ: بیا اینارو بخور
ذهن ات: الکی الکی باید دارو بخورم الان وایییی
ات: دیگه نیازی نیست بهترم الان ( لبخند ضایع)
تهیونگ: از کجا میدونی؟... بخور
ات: ( با کلافگی قرص هارو گذاشت تو دهنش و چند قلوب آب خورد)
(𝐏𝐚𝐫𝐭 34)
ات ویو
صحنه های فیلم خیلی بد شده بود از نظر منحرفی
عرق کرده بودم و مطمئنم سرخ سرخ شده بودم که دسته صندلی رو گرفتم و فشار دادم و یه نگاه ریزی به تهیونگ کردم که ریلکس داشت نگاه میکرد و من از خجالت داشتم آب میشدم زمین!
حداقل اگه با یونا بودم یا با یه دختر هر خری بازم یه چیزی
اونم با تهیونگم که بادیگاردمهههه!!
دیگه کاملا از داغ شدنم فهمیدم که قرمز قرمز شدم
دیگه نمیتونستم نگاه کنم و به بهونه ی دستشویی سریع از جام بلند شدم و رفتم دستشویی صورتمو اب زدم که بهتر شدن
نه من دیگه نمیتونم برگردم اونجا .... لعنتی فیلمه هم که تموم نمیشه پس باید یه جوری با یه بهونه ای بگم دیگه بریم
بهتره بگم حالم خوب نیست بریم خونه
اره اره بهونه ی خوبیه.... نفس عمیقی کشیدم و از دستشویی رفتم تو سالن.... رفتم سمت صندلیمون که اون صحنه تموم شده بود
با خودم گفتم اگه الان بگم حالم بده ضایع میشه پس نشستم که ازم پرسید خوبی منم گفتم اره
بعد چند دقیقه دوباره داشت اون صحنه ها شروع میشد که دیگه خودمو زدم به مریضی
ات: آی.... آییی سرم ( دستمو گذاشتم رو سرم)
تهیونگ: چیشده؟ خوبی؟ ( نگران)
ات: نه.... اصلا خوب نیستم... میشه بریم خونه؟ ( سرفه ی الکی)
تهیونگ: بزار ببینم ( دستشو گذاشت رو پیشونی ات) تب نداری ولی مثل اینکه واقعا حالت خوب نیست... پاشو بریم
( ات و تهیونگ بلند شدن و از سینما رفتن بیرون تو ماشین)
تهیونگ: دارو دارید تو عمارتتون؟
ات: نمیدونم
تهیونگ: ( ماشین روشن کرد و به سمت یه داروخانه رفت و یه مسکن برای سردرد و یه قرص هم برای سرما خوردگی و سرفه گرفت و سوار ماشین شد و نایلون داد به ات)
ات: اینا چیه
تهیونگ: خب.... داروعه دیگه😐
ات: نیازی نبود بگیری تو عمارت داشتیم فک کنم ( سرفه ی الکی)
تهیونگ: دیگه گرفتم
( دوباره ماشین روشن کرد و به سمت عمارت رفتن.... ات و ته پیاده شدن و رفتن تو.... ات رفت اتاقش و لباساشو عوض کرد و اومد تو هال که ته هم لباساشو عوض کرده بود.... ات نشست رو مبل که ته همراه با یه لیوان آب و چند تا قرص رفت سمتش و نشست کنارش رو مبل)
تهیونگ: بیا اینارو بخور
ذهن ات: الکی الکی باید دارو بخورم الان وایییی
ات: دیگه نیازی نیست بهترم الان ( لبخند ضایع)
تهیونگ: از کجا میدونی؟... بخور
ات: ( با کلافگی قرص هارو گذاشت تو دهنش و چند قلوب آب خورد)
۶.۰k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.