عشق و غرور p59
لبه های وان رو گرفتم و بزور اومدم بیرون
خانزاده حولشو دور پایین تنش انداخت و حوله سفیدی هم دور من پیچید و بردتم بیرون
لباسامو بی توجه بهش پوشیدم و رفتم بیرون
عوضی
فقط میخواست سر صبحی حال منو بد کنه
اوه راستی باید یه چیزی بخورم
یه قرص ضد بارداری از قوطی بیرون اوردم
نکنه یه قرص اکتفا نکنه و حامله شم؟
سه تا انداختم کف دستم و با نصف لیوان آب خوردم
رفتم پیش نسرین :
_میتونی یه کاری برام بکنی؟
سرشو ب معنی اره تکون داد ادامه دادم:
_میتونی یه خبری از بی بی برام بگیری
با این حرفم آهی کشید و گفت:
_بیچاره بعد از شنیدن مرگ دانیار دیگه تو خونه کیومرث خان نموند و الان تو یه کلبه تو جنگل داره زندگی میکنه
بغض کردم
چجوری خبر مرگ تنها پسرش رو بهش دادن...چقدر براش سخت بوده
_میدونی دقیقا کلبش کجاس
_اره نزدیکای دشت گل زرد هاس
یه تصور گنگ و نامفهوم از دشت گل زرد ها تو ذهنم اومد که اونم برای زمان قبل ازدواجم با خانزادس
گفتم:
_میای بعد از ظهر بریم؟
با تردید گفت:
_از خانزاده اجازه گرفتی؟؟
اخم کردم من بردش نبودم که باید واسه هر کارم ازش اجازه بگیرم
_نسرین نیازی ب اجاره اون ندارم
خانزاده حولشو دور پایین تنش انداخت و حوله سفیدی هم دور من پیچید و بردتم بیرون
لباسامو بی توجه بهش پوشیدم و رفتم بیرون
عوضی
فقط میخواست سر صبحی حال منو بد کنه
اوه راستی باید یه چیزی بخورم
یه قرص ضد بارداری از قوطی بیرون اوردم
نکنه یه قرص اکتفا نکنه و حامله شم؟
سه تا انداختم کف دستم و با نصف لیوان آب خوردم
رفتم پیش نسرین :
_میتونی یه کاری برام بکنی؟
سرشو ب معنی اره تکون داد ادامه دادم:
_میتونی یه خبری از بی بی برام بگیری
با این حرفم آهی کشید و گفت:
_بیچاره بعد از شنیدن مرگ دانیار دیگه تو خونه کیومرث خان نموند و الان تو یه کلبه تو جنگل داره زندگی میکنه
بغض کردم
چجوری خبر مرگ تنها پسرش رو بهش دادن...چقدر براش سخت بوده
_میدونی دقیقا کلبش کجاس
_اره نزدیکای دشت گل زرد هاس
یه تصور گنگ و نامفهوم از دشت گل زرد ها تو ذهنم اومد که اونم برای زمان قبل ازدواجم با خانزادس
گفتم:
_میای بعد از ظهر بریم؟
با تردید گفت:
_از خانزاده اجازه گرفتی؟؟
اخم کردم من بردش نبودم که باید واسه هر کارم ازش اجازه بگیرم
_نسرین نیازی ب اجاره اون ندارم
۱۱.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.