Say please
فیک say please?!
ژانر : اکشن/مافیا/عاشقانه?
کاپل اصلی : چانمین
کاپل فرعی : مینسونگ
P 9
ویو سونگمین/
میخواستیم بریم کره ..دیگه وقتش رسیده بود که برگردیم کشور خودمون دو دست مردونه رو دور شکمم حس کردم کم کم دستش پایین رفت و رسید به دی*کم و فشارشون داد برگشتم دیدم چانه ..+نکن چان دردم میگیره..._عزیزم حوصلم سر رفته خب چیکار کنم؟+دستمو بردم سمت صورتش و با دو تا دستم صورتش رو گرفتم و لبش رو کوتاه بوسیدم و گفتم+وقتی رسیدیم کره وسایل بیشتری هم برای اینکارا داریم (پوزخند)و ادامه دادم+متونی تو یبار بات باشی هوم؟ ددی؟_پس که اینطور
ساعت 15:46 دقیقه/
ویو بنگچان/
داشتیم به سمت شماره صندلیمون توی هواپیما میگشتیم تا بشینیم دست سونگمین رو گرفتم و صندلی رو پیدا کردیمو نشستیم ..واقعا خسته بودیم پس هردومون خوابیدیم
تقریبا ساعت 5 صبح رسیدیم سئول
با حس یکچیز نرم رو لبام بلند شدم
+ددی ..بیدارت کردم؟ ببخشید ولی باید بیدار شی رسیدیم._ هوم ممنونم بیب
وسایلمون رو جمع کردیم و به داخل محوطه فرودگاه رفتیم فقط یکلحظه دستم رو از دست سونگمین برداشتم _سونگمین- دیدم سونگمین نیست
یکلحظه قلبم وایستاد .. برگشتم سمت راست ، چپ ، بالا ، پایین رو نگاه کردم انگار آب شده بود رفته بود تو زمین خیلی نگران شدم هرچقدر زنگ زدم به گوشیش فقط بوق میخورد و جواب نمیداد ولی آخرین بار جواب داد یک زن پشته تلفن بود ..#الو؟ سلام چان خوبی؟ ممنون که پسرم نجات دادی اما الان باید برای دومین بار از دست من نجاتش بدی(خنده های بلند) ایندفعه باید خیلی بیشتر تلاش کنی و تا اومدم حرفی بزنم قطع کرد
.
.
.
.
ژانر : اکشن/مافیا/عاشقانه?
کاپل اصلی : چانمین
کاپل فرعی : مینسونگ
P 9
ویو سونگمین/
میخواستیم بریم کره ..دیگه وقتش رسیده بود که برگردیم کشور خودمون دو دست مردونه رو دور شکمم حس کردم کم کم دستش پایین رفت و رسید به دی*کم و فشارشون داد برگشتم دیدم چانه ..+نکن چان دردم میگیره..._عزیزم حوصلم سر رفته خب چیکار کنم؟+دستمو بردم سمت صورتش و با دو تا دستم صورتش رو گرفتم و لبش رو کوتاه بوسیدم و گفتم+وقتی رسیدیم کره وسایل بیشتری هم برای اینکارا داریم (پوزخند)و ادامه دادم+متونی تو یبار بات باشی هوم؟ ددی؟_پس که اینطور
ساعت 15:46 دقیقه/
ویو بنگچان/
داشتیم به سمت شماره صندلیمون توی هواپیما میگشتیم تا بشینیم دست سونگمین رو گرفتم و صندلی رو پیدا کردیمو نشستیم ..واقعا خسته بودیم پس هردومون خوابیدیم
تقریبا ساعت 5 صبح رسیدیم سئول
با حس یکچیز نرم رو لبام بلند شدم
+ددی ..بیدارت کردم؟ ببخشید ولی باید بیدار شی رسیدیم._ هوم ممنونم بیب
وسایلمون رو جمع کردیم و به داخل محوطه فرودگاه رفتیم فقط یکلحظه دستم رو از دست سونگمین برداشتم _سونگمین- دیدم سونگمین نیست
یکلحظه قلبم وایستاد .. برگشتم سمت راست ، چپ ، بالا ، پایین رو نگاه کردم انگار آب شده بود رفته بود تو زمین خیلی نگران شدم هرچقدر زنگ زدم به گوشیش فقط بوق میخورد و جواب نمیداد ولی آخرین بار جواب داد یک زن پشته تلفن بود ..#الو؟ سلام چان خوبی؟ ممنون که پسرم نجات دادی اما الان باید برای دومین بار از دست من نجاتش بدی(خنده های بلند) ایندفعه باید خیلی بیشتر تلاش کنی و تا اومدم حرفی بزنم قطع کرد
.
.
.
.
۹۸۹
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.