رز وحشی... فیک تهیونگ
پارت:25
-تهیونگ من...
+از خونه من گمشو بیرون
-اما...
+برو همونجایی ک بودی(با داد
نخاستم بیشتر از این برای موندن پا فشاری کنم
ازش فاصله گرفتم و رفتم سمت در
برگشتم و بهش نگاه کردم انگار اصلا براش مهم نبود ک منو دیده اما
وقتی بوسیدمش صدای قلبش رو میشنیدم
کیو داری گول میزنی تهیونگ تو هنوزم منو میخای
در رو باز کردم و رفتم بیرون جونگکوک اومد سمتم
°چی شد زنده ای
-نه این روحمه
°بی مزه چی شد
-همونطور ک حدس میزدم ردم کرد
°ات باید برگردی اون بدون تو...
-اون بدون من چی جونگکوک!؟
-تا وقتی خودش نخواد ک نمیتونم بهش نزدیک بشم مگ میشه چون دوسش دارم توی قفس نگهش دارم؟
°اما تو نمیتونی توی این وضع ولش کنی خودت با چشماش خودت دیدی چقدر بی رحم شده
-نمیدونم جونگکوک نمیدونم بیخیال اگ خودش میخاست میومد دنبالم
°فکر کردی نیومد من هربار با کلی حرف و دروغ منصرفش کردم
-الانم همین کار رو بکن بزار از من دور باشه نمیخام ی بار دیگه ناراحتش کنم
°چرا جفتتون اینقدر لجبازین
-لجباز نیستم عاشقتم و نمیخام دوباره ناراحتش کنم
جونگکوک سکوت کرد
-خب من دیگه میرم
خواستم برم ک برگشتم سمت جونگکوک و بغلش کردم
-ممنون ک بهم کمک کردی
°خواهش میکنم اما برام جبرانش کن
ازش جدا شدم
-خب
°تهیونگ قبلی رو برگردون
-یاا من سه ساعت دارم برای تو حرف میزنمااا
°باشع باشه تسلیم
-پس من دیگه میرم
°کجا
-سرورم اگ اجازه صادر کنین میخام برم خونه
°بله اجازه میدم
-پرو خدافظ
°خدافظ
از اونجا فاصله گرفتم و رفتم سمت خونه خودم فاصله زیادی با خودنه تهیونگ نداشت البته خودم اون نزدیکیا خونه خریده بودم
.
.
خودم رو انداختم روی تخت و ب سقف اتاقم نگاه کردم
اشکی از گوشه چشمم پایین افتاد
تظاهر ب قوی بودن بود ک منو نابود کرد قلبم شکست وقتی تهیونگ ردم کرد اما مگ میتونستم مخالفتی هم بکنم
اگ بهش میگفتم چون داشتم میمردم رفتم بازم منو مقصر میدونست ک چرا بهش نگفتم اما فقط 5درصد احتمال داشت ک من زنده بمونم پس نمیخاستم اون95درصد رو نادیده بگیرم
ترجیح میدم از دور عاشقش باشم تا اینکه کنارم باشه اما ضعیف بشه.
حالم خوب نبود میخاستم برم بار تا یکم حال و هوام عوض بشه چطوره برم بار همیشگی
بلند شدم و اماده شدم تا راه بیوفتم ب سمت بار
.
.
داشتم اون وسط میرقصیدم و ی پسر هرچقد ک ازش فاصله میگرفتم بازم میومد و بهم میچسبید
منم بیخیالش شدم دیگه کارام دست خودم نبود همینجوری داشتم میرقصیدم ک دستم توسط یکی کشیده شد
نگاهی ب دور ورم کردم چرا اومدن بودیم بیرون
+تو اینجا چ غلتی میکنی
سعی کردم بهتر ببینم اون تهیونگ بود اما اینجا چیکار میکرد چی دارم میگم اون همیشه میومد این جور جاها
سعی کردم دستم رو از دستش در بیارم
-ولم کن
+جواب منو بده اینجا چیکار میکنی داری هرزه گری میکنی
دیگه خونم جوش اومده بود
جیغی زدم
-چرا ی بار نمیتونی بپرسی چرا این کار رو کردی چرا درکم نمیکنی من خودم نخواستم برم
دستم رو ول کرد و گفت:
+بیخیال تو هنوزم همونی با حرف های تکراری
روشو برگردوند تا بره
هنوز ی قدم بر نداشته بود ک با حرف من ایستاد
-داشتم میمردم
اخرین حرفم بود...ادامه دارد
شرط
لایک:۱۷۰
کامنت:۲۵۰
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
-تهیونگ من...
+از خونه من گمشو بیرون
-اما...
+برو همونجایی ک بودی(با داد
نخاستم بیشتر از این برای موندن پا فشاری کنم
ازش فاصله گرفتم و رفتم سمت در
برگشتم و بهش نگاه کردم انگار اصلا براش مهم نبود ک منو دیده اما
وقتی بوسیدمش صدای قلبش رو میشنیدم
کیو داری گول میزنی تهیونگ تو هنوزم منو میخای
در رو باز کردم و رفتم بیرون جونگکوک اومد سمتم
°چی شد زنده ای
-نه این روحمه
°بی مزه چی شد
-همونطور ک حدس میزدم ردم کرد
°ات باید برگردی اون بدون تو...
-اون بدون من چی جونگکوک!؟
-تا وقتی خودش نخواد ک نمیتونم بهش نزدیک بشم مگ میشه چون دوسش دارم توی قفس نگهش دارم؟
°اما تو نمیتونی توی این وضع ولش کنی خودت با چشماش خودت دیدی چقدر بی رحم شده
-نمیدونم جونگکوک نمیدونم بیخیال اگ خودش میخاست میومد دنبالم
°فکر کردی نیومد من هربار با کلی حرف و دروغ منصرفش کردم
-الانم همین کار رو بکن بزار از من دور باشه نمیخام ی بار دیگه ناراحتش کنم
°چرا جفتتون اینقدر لجبازین
-لجباز نیستم عاشقتم و نمیخام دوباره ناراحتش کنم
جونگکوک سکوت کرد
-خب من دیگه میرم
خواستم برم ک برگشتم سمت جونگکوک و بغلش کردم
-ممنون ک بهم کمک کردی
°خواهش میکنم اما برام جبرانش کن
ازش جدا شدم
-خب
°تهیونگ قبلی رو برگردون
-یاا من سه ساعت دارم برای تو حرف میزنمااا
°باشع باشه تسلیم
-پس من دیگه میرم
°کجا
-سرورم اگ اجازه صادر کنین میخام برم خونه
°بله اجازه میدم
-پرو خدافظ
°خدافظ
از اونجا فاصله گرفتم و رفتم سمت خونه خودم فاصله زیادی با خودنه تهیونگ نداشت البته خودم اون نزدیکیا خونه خریده بودم
.
.
خودم رو انداختم روی تخت و ب سقف اتاقم نگاه کردم
اشکی از گوشه چشمم پایین افتاد
تظاهر ب قوی بودن بود ک منو نابود کرد قلبم شکست وقتی تهیونگ ردم کرد اما مگ میتونستم مخالفتی هم بکنم
اگ بهش میگفتم چون داشتم میمردم رفتم بازم منو مقصر میدونست ک چرا بهش نگفتم اما فقط 5درصد احتمال داشت ک من زنده بمونم پس نمیخاستم اون95درصد رو نادیده بگیرم
ترجیح میدم از دور عاشقش باشم تا اینکه کنارم باشه اما ضعیف بشه.
حالم خوب نبود میخاستم برم بار تا یکم حال و هوام عوض بشه چطوره برم بار همیشگی
بلند شدم و اماده شدم تا راه بیوفتم ب سمت بار
.
.
داشتم اون وسط میرقصیدم و ی پسر هرچقد ک ازش فاصله میگرفتم بازم میومد و بهم میچسبید
منم بیخیالش شدم دیگه کارام دست خودم نبود همینجوری داشتم میرقصیدم ک دستم توسط یکی کشیده شد
نگاهی ب دور ورم کردم چرا اومدن بودیم بیرون
+تو اینجا چ غلتی میکنی
سعی کردم بهتر ببینم اون تهیونگ بود اما اینجا چیکار میکرد چی دارم میگم اون همیشه میومد این جور جاها
سعی کردم دستم رو از دستش در بیارم
-ولم کن
+جواب منو بده اینجا چیکار میکنی داری هرزه گری میکنی
دیگه خونم جوش اومده بود
جیغی زدم
-چرا ی بار نمیتونی بپرسی چرا این کار رو کردی چرا درکم نمیکنی من خودم نخواستم برم
دستم رو ول کرد و گفت:
+بیخیال تو هنوزم همونی با حرف های تکراری
روشو برگردوند تا بره
هنوز ی قدم بر نداشته بود ک با حرف من ایستاد
-داشتم میمردم
اخرین حرفم بود...ادامه دارد
شرط
لایک:۱۷۰
کامنت:۲۵۰
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
۱۶۲.۴k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.