فردی هنگام راه رفتن پایش به
فردی هنگام راه رفتن پایش به
سکهای خورد.
تاریک بود فکر کرد طلاست.
کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند.
دید ۲ ریالی است؛ بعد دید کاغذی که
آتش زده هزار تومانی بوده.
گفت: چی را برای چی آتش زدم!!
و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست؛
که چیزهای با ارزش را برای چیزهای
بیارزش آتش میزنیم و خودمان هم
خبر نداریم. 👌
سکهای خورد.
تاریک بود فکر کرد طلاست.
کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند.
دید ۲ ریالی است؛ بعد دید کاغذی که
آتش زده هزار تومانی بوده.
گفت: چی را برای چی آتش زدم!!
و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست؛
که چیزهای با ارزش را برای چیزهای
بیارزش آتش میزنیم و خودمان هم
خبر نداریم. 👌
۵.۲k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳