شیرین ترین دروغی که گفتم part ⁷
ولی با خودم میگفتن این حدس اشتباس ولی با گفتن سویون سلام دکتر کیم تازه فهمیدم چه گندی زدم با چشمای گرد به کیم نگاه کردم گه با لبخندی که هی پررنگ میشه بهم زول زده و بدون برداشتن چشمش از من جواب سویون رو داد انگار داشت یه نمایش جذاب میدید که نمیخواست حتی لحظهاش رو هم از دست بدهد
وقتی سویدن سکوت ما رو دید گفت:
×:مثل اینکه با دوستم اشنا شدین؟
کیم به سویدن نگاه کردو گف:
_:اره تازه داشتیم درمورد دکتر کیم صحبت میکردبم میگه که دکتر کیم خوشگل نیس بنظرتون بیانصافی نیس
سویدن تک خندهای کرد و گف:داشت شوخی میکرد
_:امیدوارم همینطور که میگید باشه اخه من دکتر به این نازی و خوشتیپی بعد میاد بهم میگه خوشگل نیستم
دوباره با لبخند بهم خیره شد که گفتم:
+:قبل از اینکه این حرف رو بزنین از حرفم پشیمون بودم ولی الان نیستم از بس که خودشیفته تشریف دارین
توقع داشتم از حرفام ناراحت شه ولی درکمال تعجب شروع کرد به خندیدن و با خونسردی گف:حالا نیازی نیس اینقد عذرخواهی کنی فعلا با اجازه
دهنم یه متر از این همه پرو بودن باز شد.. این دیگه کیه
بعد از رفتنش سویدن اومد و گف:خاک تو سرت کنن همه حرفایی کع زدی و شنید نه؟
شونهای بالا انداختم و گفتم:مگه دروغ گفتم
×:همون لحظه که گفتی دکتر کیم رو دیدم شَک کردم که اشتباه کرده باشی چون وقتی که من بهت گفتم دکتر کیم تازه میخواست بیاد بالا واسه همین زود اومدم بالا ولی دیر رسیدم..وای ووهی دیدی چه دکتر کیم خوبه؟عا راستی ناراحت نباش فک نکنم دکتر کیم از حرفات ناراحت شده باشه
+:حالا ناراحت هم شده باشه میخواد چیکار کنه؟
×:خیلی ساده دوست خوشگل من اخراجت میکنه چون نصف سهام اینجا برای اونه ولی ناراحت نباش اخراجت نمیکنه
+:هر کاری دلش میخواد بکنه من میرم
فقط همین دکتر کیم و کم داشتیم یه چند وقت نباید جلوی چشماش افتابی شم تا یادش بره..اصلا دلم نمیخواد اخراج شم
توی این دو هفته نمیدونم چطور تو بیمارستا کار کردم از بس میترسیدم کیم رو نبینم
امروز شیفت نداشتم برای همین باید میرفتم دانشگاه برای انجام یه سری از کاره که به تغییر بیمارستانم مربوط بود..داشتم بشرد روی دیوار رو نگاه میکردم که یه نفر گف:
÷:ببخشید؟
____________________________فعلا خسته شدم ساعت ۴:۱۰شبه خوابم میاد فردا هم سعی میکنم چهار پارت بزارم 💜
وقتی سویدن سکوت ما رو دید گفت:
×:مثل اینکه با دوستم اشنا شدین؟
کیم به سویدن نگاه کردو گف:
_:اره تازه داشتیم درمورد دکتر کیم صحبت میکردبم میگه که دکتر کیم خوشگل نیس بنظرتون بیانصافی نیس
سویدن تک خندهای کرد و گف:داشت شوخی میکرد
_:امیدوارم همینطور که میگید باشه اخه من دکتر به این نازی و خوشتیپی بعد میاد بهم میگه خوشگل نیستم
دوباره با لبخند بهم خیره شد که گفتم:
+:قبل از اینکه این حرف رو بزنین از حرفم پشیمون بودم ولی الان نیستم از بس که خودشیفته تشریف دارین
توقع داشتم از حرفام ناراحت شه ولی درکمال تعجب شروع کرد به خندیدن و با خونسردی گف:حالا نیازی نیس اینقد عذرخواهی کنی فعلا با اجازه
دهنم یه متر از این همه پرو بودن باز شد.. این دیگه کیه
بعد از رفتنش سویدن اومد و گف:خاک تو سرت کنن همه حرفایی کع زدی و شنید نه؟
شونهای بالا انداختم و گفتم:مگه دروغ گفتم
×:همون لحظه که گفتی دکتر کیم رو دیدم شَک کردم که اشتباه کرده باشی چون وقتی که من بهت گفتم دکتر کیم تازه میخواست بیاد بالا واسه همین زود اومدم بالا ولی دیر رسیدم..وای ووهی دیدی چه دکتر کیم خوبه؟عا راستی ناراحت نباش فک نکنم دکتر کیم از حرفات ناراحت شده باشه
+:حالا ناراحت هم شده باشه میخواد چیکار کنه؟
×:خیلی ساده دوست خوشگل من اخراجت میکنه چون نصف سهام اینجا برای اونه ولی ناراحت نباش اخراجت نمیکنه
+:هر کاری دلش میخواد بکنه من میرم
فقط همین دکتر کیم و کم داشتیم یه چند وقت نباید جلوی چشماش افتابی شم تا یادش بره..اصلا دلم نمیخواد اخراج شم
توی این دو هفته نمیدونم چطور تو بیمارستا کار کردم از بس میترسیدم کیم رو نبینم
امروز شیفت نداشتم برای همین باید میرفتم دانشگاه برای انجام یه سری از کاره که به تغییر بیمارستانم مربوط بود..داشتم بشرد روی دیوار رو نگاه میکردم که یه نفر گف:
÷:ببخشید؟
____________________________فعلا خسته شدم ساعت ۴:۱۰شبه خوابم میاد فردا هم سعی میکنم چهار پارت بزارم 💜
۲.۳k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.