پارت چهاردهم
پارت۱۴
هلنا: ات دخترم بیا اینجا بشین میخوام باهات حرف بزنم
ات: راجب چی؟
هلنا: راجب خودم
ات: بفرمائید میشنوم
هلنا: منم مثل تو ۱۴ سالم بود که با پدر کوک ازدواج کردم و خب منم مثل تو ایرانیم پدر کوک عاشقم شد اما من دوسش نداشتم که مجبور شدم باهاش ازدواج کنم واگرنه به خانواده من و اون آسیب میزدن
اما با مرور زمان بعد سه سال عاشقش شدم و الان صاحب دوتا بچه ایم و هر روز بیشتر از قبل به هم وابسته و عاشق همیم
ات: پس برای همین بود که توی روز خواستگاری بهم گفتید که درکم میکنید
هلنا: اره دخترم و حتی اون روز با دیدن تو یاد خودم افتادم و یکم حالم بد شد
ات: خب ممنونم که اینو بهم گفتید اما منظور خاصی داشتید که برام تعریف کردید؟
هلنا: اره مادر شوهرم بهم گفته بود که بالاخره یه روزی عاشق پسرش میشم و نباید کاری کنم که پشیمون شم بهم گفت پسرش خاطر خواه زیاد داره پس با اینکه دوسش نداری بهش عشقو علاقه بده تا خسته نشه و ولت کنه منم میخوام همینو به تو بگم ات دخترم بهش عشق و علاقه بده که بعدا پشیمون نشی باشه؟
ات: چشم حتما سعی خودمو میکنم
هلنا: و مهم تر از همه حواست به نینا باشه نینا از کوک خوشش میاد و هر کاری میکنه که رابطتون رو به هم بزنه اما کوک اونو نمیخواد پس حواست باشه
ات: البته
که در خونه باز شد کوک و سوجون بودن
کوک: سلام خانم جئون هلنا و جئون اته زیبا
سوجون: سلام خانم ها
هلنا: سلام پسرم سلام عشقم که سوجون رو بغل کرد
ات: سلام پدر سلام اوپااا که کوک وقتی دید ات پرید بغلش و گونشو بوسید شوکه شد
کوک: مرسی خانم عزیز (با لبخند )
سوجون: بقیه کجان ؟
هلنا: بالا توی اتاقاشون
فلش بک به بعد شام....
هلنا: ات دخترم بیا اینجا بشین میخوام باهات حرف بزنم
ات: راجب چی؟
هلنا: راجب خودم
ات: بفرمائید میشنوم
هلنا: منم مثل تو ۱۴ سالم بود که با پدر کوک ازدواج کردم و خب منم مثل تو ایرانیم پدر کوک عاشقم شد اما من دوسش نداشتم که مجبور شدم باهاش ازدواج کنم واگرنه به خانواده من و اون آسیب میزدن
اما با مرور زمان بعد سه سال عاشقش شدم و الان صاحب دوتا بچه ایم و هر روز بیشتر از قبل به هم وابسته و عاشق همیم
ات: پس برای همین بود که توی روز خواستگاری بهم گفتید که درکم میکنید
هلنا: اره دخترم و حتی اون روز با دیدن تو یاد خودم افتادم و یکم حالم بد شد
ات: خب ممنونم که اینو بهم گفتید اما منظور خاصی داشتید که برام تعریف کردید؟
هلنا: اره مادر شوهرم بهم گفته بود که بالاخره یه روزی عاشق پسرش میشم و نباید کاری کنم که پشیمون شم بهم گفت پسرش خاطر خواه زیاد داره پس با اینکه دوسش نداری بهش عشقو علاقه بده تا خسته نشه و ولت کنه منم میخوام همینو به تو بگم ات دخترم بهش عشق و علاقه بده که بعدا پشیمون نشی باشه؟
ات: چشم حتما سعی خودمو میکنم
هلنا: و مهم تر از همه حواست به نینا باشه نینا از کوک خوشش میاد و هر کاری میکنه که رابطتون رو به هم بزنه اما کوک اونو نمیخواد پس حواست باشه
ات: البته
که در خونه باز شد کوک و سوجون بودن
کوک: سلام خانم جئون هلنا و جئون اته زیبا
سوجون: سلام خانم ها
هلنا: سلام پسرم سلام عشقم که سوجون رو بغل کرد
ات: سلام پدر سلام اوپااا که کوک وقتی دید ات پرید بغلش و گونشو بوسید شوکه شد
کوک: مرسی خانم عزیز (با لبخند )
سوجون: بقیه کجان ؟
هلنا: بالا توی اتاقاشون
فلش بک به بعد شام....
۸.۷k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.