ارباب من
ارباب من
p9
ذهن ات:
خیلی از حرفاش ناراحت شدم و دویدم و رفتم تو اتاق و گریه کردم خیلی دلم میخواست به ته بگم حاملم ولی چون باهم قهر بودیم نمیگفتم.
ولی هر چند دقیقه یک بار سولا میومد حالمو میپرسید و بعد میرفت
ات: سولا کی بهت گفته حالمو بپرسی
سولا:ارباب گفتن
ات: اگر میخواد حالمو بپرسه خودش بیاد( باداد)
سولا: حتما خانم
سولا رفت پیش ته
سولا: ارباب خانم حال خوبی ندارن و میگن اگر میخواین حالشونو بپرسین برید خودتون بپرسید
ته: باشه
یونتان بیا بریم پیش مامانت
رفتن پیش ات
تق تق
ات: کیه( با بغض)
ته: ات میتوانم بیام تو
ات: به من ربطی ندارد اینجا خونه تو هست چرا از من اجازه میگیری
ته: باشه پس اومدم تو
ات: چرا اومدی پیش من تا چند دقیقه پیش باهام جنگ داشتی ولی.....
ته اتو بوسید
ته:حالا خوب شد
ات: ولم کن من من
ته: خجالت کشیدی
ات: ن..نه
ته: ببینم میخوای ایو امشب بیاد اینجا
ات: نه نه میخوام با تو فیلم ببینم
ته: باشه
شب
ات: ته بیا
ته:........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
30 کامنت🙃
p9
ذهن ات:
خیلی از حرفاش ناراحت شدم و دویدم و رفتم تو اتاق و گریه کردم خیلی دلم میخواست به ته بگم حاملم ولی چون باهم قهر بودیم نمیگفتم.
ولی هر چند دقیقه یک بار سولا میومد حالمو میپرسید و بعد میرفت
ات: سولا کی بهت گفته حالمو بپرسی
سولا:ارباب گفتن
ات: اگر میخواد حالمو بپرسه خودش بیاد( باداد)
سولا: حتما خانم
سولا رفت پیش ته
سولا: ارباب خانم حال خوبی ندارن و میگن اگر میخواین حالشونو بپرسین برید خودتون بپرسید
ته: باشه
یونتان بیا بریم پیش مامانت
رفتن پیش ات
تق تق
ات: کیه( با بغض)
ته: ات میتوانم بیام تو
ات: به من ربطی ندارد اینجا خونه تو هست چرا از من اجازه میگیری
ته: باشه پس اومدم تو
ات: چرا اومدی پیش من تا چند دقیقه پیش باهام جنگ داشتی ولی.....
ته اتو بوسید
ته:حالا خوب شد
ات: ولم کن من من
ته: خجالت کشیدی
ات: ن..نه
ته: ببینم میخوای ایو امشب بیاد اینجا
ات: نه نه میخوام با تو فیلم ببینم
ته: باشه
شب
ات: ته بیا
ته:........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
30 کامنت🙃
۴.۸k
۳۰ دی ۱۴۰۲