fake kook
fake kook
part*⁵⁴
پارت اخر تا حتما تا اخر بخونید
اخر هفته
از ارایشگاه اومدم بیرون
کوک: خوشگل شدی
ا.ت: توهم همینطور
کوک: بریم
ا.ت: اره
رسیدیم به سالن کوک دستمو گرفت
کوک: بریم داخل
ا.ت: نه پس همینجا بمونیم بریم دیگه
رفتیم داخل همه بلند شدن دست زدن
از دید ا.ت
بعد از مراسم رفتیم خونه مشترکمون
ا.ت: چیزی شدع احساس میکنم خوب نیستی
کوک: نه چیزی نیست
ا.ت: ناراحتی که باهم ازدواج کردیم
کوک: پشیمونم
ا.ت: چرا
کوک: چون بزرگترین راز زندگیمو هنوز بهت نگفتم
ا.ت: خب الان بگو
کوک: ا.ت تو الان ماله منی
ا.ت: خب اره
کوک: من تورو دوست دارم
ا.ت: خب منم دوست دارم
کوک: امیدوارم درکم کنی
ا.ت: بگو دیگه
کوک: گفتنش سخته باید خیلی زودتر بهت میگفتم
ا.ت: خب الان بگو من میگم که هرچی باشه حسی که بهت دارم یه ذره ای هم بهت کم میشه
کوک: تو اون کسی که فک میکنی نیستم
ا.ت: یعنی چی
کوک: من پسر عموت نیستم
ا.ت: خب شوهرمی
کوک: به جز اینا تو پسر عموی دیگه ای داری که اون من نیستم یعنی من اصلا پسر عموت نیستم اینا کامل یه نقشست که فقط اینه همه ی دارایی های خاندان شما به اسم پدرم بشه
ا.ت: این چه شوخی دیگه
کوک: این شوخی نیست واقعیت درسته سخته ولی باید قبولش کنی
ا.ت: حالت خوبه
کوک: نه راستش حالم خوب نیست الان که واقعیت بهت گفتم حس میکنم راحت شدم
ا.ت: چه واقعیت
کوک: گفتم که من از همون اول دوست نداشتم ولی الان دوست دارم
ا.ت: پس اون پسر عموم چیمیشه که گفتی
کوک: اگه بزاری برات توضیح میدم
ا.ت: چرت و پرت نگو بیا بریم
کوک: ا.ت گوش کن (باداد)
ا.ت: ترسوندیم چت شده تو
کوک: ا.ت من پسر عموی واقعی تو نیستم چه بخوای چه نخوای باید باورش کنی
پایان فصل اول
این داستان ادامه دارد.......
کامنتای زیادی درمورد فصل اول بزارید تا نزارید فصل دوم نمیزارم!!
#کوک
#فیک
#سناریو
part*⁵⁴
پارت اخر تا حتما تا اخر بخونید
اخر هفته
از ارایشگاه اومدم بیرون
کوک: خوشگل شدی
ا.ت: توهم همینطور
کوک: بریم
ا.ت: اره
رسیدیم به سالن کوک دستمو گرفت
کوک: بریم داخل
ا.ت: نه پس همینجا بمونیم بریم دیگه
رفتیم داخل همه بلند شدن دست زدن
از دید ا.ت
بعد از مراسم رفتیم خونه مشترکمون
ا.ت: چیزی شدع احساس میکنم خوب نیستی
کوک: نه چیزی نیست
ا.ت: ناراحتی که باهم ازدواج کردیم
کوک: پشیمونم
ا.ت: چرا
کوک: چون بزرگترین راز زندگیمو هنوز بهت نگفتم
ا.ت: خب الان بگو
کوک: ا.ت تو الان ماله منی
ا.ت: خب اره
کوک: من تورو دوست دارم
ا.ت: خب منم دوست دارم
کوک: امیدوارم درکم کنی
ا.ت: بگو دیگه
کوک: گفتنش سخته باید خیلی زودتر بهت میگفتم
ا.ت: خب الان بگو من میگم که هرچی باشه حسی که بهت دارم یه ذره ای هم بهت کم میشه
کوک: تو اون کسی که فک میکنی نیستم
ا.ت: یعنی چی
کوک: من پسر عموت نیستم
ا.ت: خب شوهرمی
کوک: به جز اینا تو پسر عموی دیگه ای داری که اون من نیستم یعنی من اصلا پسر عموت نیستم اینا کامل یه نقشست که فقط اینه همه ی دارایی های خاندان شما به اسم پدرم بشه
ا.ت: این چه شوخی دیگه
کوک: این شوخی نیست واقعیت درسته سخته ولی باید قبولش کنی
ا.ت: حالت خوبه
کوک: نه راستش حالم خوب نیست الان که واقعیت بهت گفتم حس میکنم راحت شدم
ا.ت: چه واقعیت
کوک: گفتم که من از همون اول دوست نداشتم ولی الان دوست دارم
ا.ت: پس اون پسر عموم چیمیشه که گفتی
کوک: اگه بزاری برات توضیح میدم
ا.ت: چرت و پرت نگو بیا بریم
کوک: ا.ت گوش کن (باداد)
ا.ت: ترسوندیم چت شده تو
کوک: ا.ت من پسر عموی واقعی تو نیستم چه بخوای چه نخوای باید باورش کنی
پایان فصل اول
این داستان ادامه دارد.......
کامنتای زیادی درمورد فصل اول بزارید تا نزارید فصل دوم نمیزارم!!
#کوک
#فیک
#سناریو
۲۰.۸k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.