دوست قدیمی p7
با خنده ضایعی بهش گفتم (بله دیگه ، منو چی فرض کردین اقای نا ووندوک ؟)
«از زبان ا.ت»
بعد چند دقیقه تونستم یه تاکسی گیر بیارم
سریع سوارش شدم و ادرس رو بهش گفتم و اون هم با نهایت سرعتش راه افتاد
بعد پنج دقیقه رسیدم و سریع پیاده شدم رفتم داخل شرکت
شروع کردم به دویدن سمت اتاق جلسه و فقط خدا خدا میکردم که نوبت سخنرانی من نشده باشه
بالاخره رسیدم و نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم
اما با چیزی که دیدم تمام بدنم خشک شد
فقط به جلوم خیره شده بودم
این یعنی چی ؟
من این همه خودم و کشتم تا بیام اینجا
روی زانو هام فرود امدم و مثل دیوونه ها به وضعیتم میخندیدم
__________
برای پارت بعد
کامنت میخوام ، از کجا معلوم شاید هم عاشقانش کردم
«از زبان ا.ت»
بعد چند دقیقه تونستم یه تاکسی گیر بیارم
سریع سوارش شدم و ادرس رو بهش گفتم و اون هم با نهایت سرعتش راه افتاد
بعد پنج دقیقه رسیدم و سریع پیاده شدم رفتم داخل شرکت
شروع کردم به دویدن سمت اتاق جلسه و فقط خدا خدا میکردم که نوبت سخنرانی من نشده باشه
بالاخره رسیدم و نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم
اما با چیزی که دیدم تمام بدنم خشک شد
فقط به جلوم خیره شده بودم
این یعنی چی ؟
من این همه خودم و کشتم تا بیام اینجا
روی زانو هام فرود امدم و مثل دیوونه ها به وضعیتم میخندیدم
__________
برای پارت بعد
کامنت میخوام ، از کجا معلوم شاید هم عاشقانش کردم
۲.۴k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.