رمان ازدواج اجباری پارت 19
ویو جونگکوک
داشتیم همون حرف میزدیم دیدم مین چو انگار ناراحت بودش یکم نگران شد بودم که بعد چنددقیقه زود پا شد رفت منم دلم نمیومده همنجوری ولش کنم به ات گفتم
ات من چند دقیقه میرم بعد میام تو اینجا بمون
ات_ باشه
بعد رفتم داشتم دنبالش میگشتم پیداش نمیکردم بازم گشتم که دیدیم بالا پشت بام بود رفتم پیشش
مین چو چیزی شده انگار ناراحتی کسی ناراحتت میکنه
مین چو_ اره ناراحتم اون کسی که ناراحتم میکنه توی
جونگکوک_ من کار اشتباهی کردم؟
مین چو_ دیگ ندوستم تحمل کنم رفتم جلو لب هاشو بوسدیم بعد بهش گفتم من دوست دارممم از بچهگی دوست دارم عاشقتم
ویو ات
منتظر جونگکوک بود خیلی وقته رفت بود گفتم برم بیینم چکارمیکنه هرجا گشتم پیداش نکردم از یک خدمتکار پرسیدم گفت تو پشت بام منم رفتم اونجا خاستم برم که یک از اونجا در اومد تهیونگ بود دستمو گرفت منو با خودش کشید
ات_ داری چکار میکنی ول کن
تهیونگ _ چیز میخای ای چیزیو بهت نشون بدم که شبیه توه
ات_ جان چی میگی حداقل دستمو ول کن
تهیونگ _ اوهه ببخش منو حواسم نبود با خنده
ات_ مشکلی نیست خب چی میخاستی بم نشون بدی
تهیونگ _ یک لحظه به خودم اومدم دیدیم ات وو اوردم پشت خونه داشتم به اطراف نگاه میکردم ای گل بود خشک شد بود ولی نمیشه کارش کرد رفتم گل رو چیدم بهش دادم گفتم این شبیه توه
ات_ با خندهه این همه راه منو کشیده که بهم بگی من شییه گل خشک شدم؟
تهیونگ_ هاا نههه ولی تو مث خشک خوشگلی😂
ات_ هیچی از حرف هاش نمیفهیدم اهان اره توم مث اونی
تهیونگ _ اره منو تو مث اون جذابیم
ات_ با خنده ولی تو از اون گل جذاب تری
تهیونگ_ توم از من جذاب ترب
ات_ یادت رفت که گفت بودی منو تو دوتا جذابیم
تهیونگ_ عا ارههه با خنده
داشتیم با هم حرف میزدیم و میخندیم یکم اکیپ زدیم انگار تهیونگ یک پسر خوبههه وقتی میخنده خیلی کیوت میشه با این لب هایشش😂😐
ویو مین چو
وقتی این کار کردم جونگکوک هولم داد بم گفت
جونگکوک_ داری چکار میکنی به چه جرعتی منو بوسیدی
مین چو_ جونگکوک من عاشقتم دوست دارم دیونه تم یکمم درکم کنن از بچهگی دوست دارم
جونگکوک_ میدونی که من دارم ازدواج میکنم و با این کار های احمقت عروسیمو خراب نکن دیگم بام حرف نزن بعددش جونگکوک رفت
مین چو _ تو مغزش اونن منو راه کرد رفت یعنی اون ات بیشتر از من میخاد قلبمم خیلی درد میکرد دستمو بردم قلبمو گرفتم چته چرا انقدر درد میکنی اشکم زاری شدن انگار همه چی تموم شده بود این همه عاشق و خیال و این فکر های که تو بچهگی میکردم تموم شد یعنی جونگکوک مال من نمیشه هق هق گریم گرفت قلبم درد گرفت مغزم دیگ کار نمیکرد دوست داشتم الان یکی بام باشه کنارم باشه یکم به خودم نگاه کردم مث همیشه تنهاییی هیچکی درکم نمیکنه هیچکی منو نمفهمههه
ای لحظه حساس کردم دیگ زندگیم تموم شدهه هیچی برا ادامه زندگی نداشتم
خاستم خودمو از بالا پرت کنم پایین یکم با خودم فکر کردم اگ من نمیتونم جونگکوک داشت باشم اون ات چرا باید داشت باشدش تصمیم گرفتم عروسیشون خراب کنم و ات بکشمم
داشتیم همون حرف میزدیم دیدم مین چو انگار ناراحت بودش یکم نگران شد بودم که بعد چنددقیقه زود پا شد رفت منم دلم نمیومده همنجوری ولش کنم به ات گفتم
ات من چند دقیقه میرم بعد میام تو اینجا بمون
ات_ باشه
بعد رفتم داشتم دنبالش میگشتم پیداش نمیکردم بازم گشتم که دیدیم بالا پشت بام بود رفتم پیشش
مین چو چیزی شده انگار ناراحتی کسی ناراحتت میکنه
مین چو_ اره ناراحتم اون کسی که ناراحتم میکنه توی
جونگکوک_ من کار اشتباهی کردم؟
مین چو_ دیگ ندوستم تحمل کنم رفتم جلو لب هاشو بوسدیم بعد بهش گفتم من دوست دارممم از بچهگی دوست دارم عاشقتم
ویو ات
منتظر جونگکوک بود خیلی وقته رفت بود گفتم برم بیینم چکارمیکنه هرجا گشتم پیداش نکردم از یک خدمتکار پرسیدم گفت تو پشت بام منم رفتم اونجا خاستم برم که یک از اونجا در اومد تهیونگ بود دستمو گرفت منو با خودش کشید
ات_ داری چکار میکنی ول کن
تهیونگ _ چیز میخای ای چیزیو بهت نشون بدم که شبیه توه
ات_ جان چی میگی حداقل دستمو ول کن
تهیونگ _ اوهه ببخش منو حواسم نبود با خنده
ات_ مشکلی نیست خب چی میخاستی بم نشون بدی
تهیونگ _ یک لحظه به خودم اومدم دیدیم ات وو اوردم پشت خونه داشتم به اطراف نگاه میکردم ای گل بود خشک شد بود ولی نمیشه کارش کرد رفتم گل رو چیدم بهش دادم گفتم این شبیه توه
ات_ با خندهه این همه راه منو کشیده که بهم بگی من شییه گل خشک شدم؟
تهیونگ_ هاا نههه ولی تو مث خشک خوشگلی😂
ات_ هیچی از حرف هاش نمیفهیدم اهان اره توم مث اونی
تهیونگ _ اره منو تو مث اون جذابیم
ات_ با خنده ولی تو از اون گل جذاب تری
تهیونگ_ توم از من جذاب ترب
ات_ یادت رفت که گفت بودی منو تو دوتا جذابیم
تهیونگ_ عا ارههه با خنده
داشتیم با هم حرف میزدیم و میخندیم یکم اکیپ زدیم انگار تهیونگ یک پسر خوبههه وقتی میخنده خیلی کیوت میشه با این لب هایشش😂😐
ویو مین چو
وقتی این کار کردم جونگکوک هولم داد بم گفت
جونگکوک_ داری چکار میکنی به چه جرعتی منو بوسیدی
مین چو_ جونگکوک من عاشقتم دوست دارم دیونه تم یکمم درکم کنن از بچهگی دوست دارم
جونگکوک_ میدونی که من دارم ازدواج میکنم و با این کار های احمقت عروسیمو خراب نکن دیگم بام حرف نزن بعددش جونگکوک رفت
مین چو _ تو مغزش اونن منو راه کرد رفت یعنی اون ات بیشتر از من میخاد قلبمم خیلی درد میکرد دستمو بردم قلبمو گرفتم چته چرا انقدر درد میکنی اشکم زاری شدن انگار همه چی تموم شده بود این همه عاشق و خیال و این فکر های که تو بچهگی میکردم تموم شد یعنی جونگکوک مال من نمیشه هق هق گریم گرفت قلبم درد گرفت مغزم دیگ کار نمیکرد دوست داشتم الان یکی بام باشه کنارم باشه یکم به خودم نگاه کردم مث همیشه تنهاییی هیچکی درکم نمیکنه هیچکی منو نمفهمههه
ای لحظه حساس کردم دیگ زندگیم تموم شدهه هیچی برا ادامه زندگی نداشتم
خاستم خودمو از بالا پرت کنم پایین یکم با خودم فکر کردم اگ من نمیتونم جونگکوک داشت باشم اون ات چرا باید داشت باشدش تصمیم گرفتم عروسیشون خراب کنم و ات بکشمم
۴.۹k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.