پارت چهارم گل سرخ خونی
وقتی اون چیز جلو دهنم گرفت منو سمت خودش کشید و منو از پشت به خودش چسبوند تو ذهنم فک کردم که اون یه دزد بعد چشمام از ترس بستم معلوم بود اون دزد که الان جلو دهنم گرفته قد بلندی داره آروم خواستم سرم بیارم بالا تا قیافه اش ببینم ولی چون هوا تاریک شده بود چیزی مشخص نبود ولی با دیدن چشمای که با رنگ قرمز تو تاریکی میدرخشه رنگم پرید و سوال اینکه این دیگ چه موجودی تو ذهنم اومد
ولی یهو نا خداگاه چشمام بسته شد و از حال رفتم و دیگ جز تاریکی چیزی ندیدم.
(خوب خیلی وقته که این داستان ول کرده بودم ولی گفتم بد نیس که ادامه اش بدم و همین دوس داشتن بخونید و حمایت کنید ممنون❤️)
ولی یهو نا خداگاه چشمام بسته شد و از حال رفتم و دیگ جز تاریکی چیزی ندیدم.
(خوب خیلی وقته که این داستان ول کرده بودم ولی گفتم بد نیس که ادامه اش بدم و همین دوس داشتن بخونید و حمایت کنید ممنون❤️)
۱۰.۱k
۳۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.