P5
رفتم سمت کتابخونه چه پسر مهربونی بود برعکس اون یکی باهم داداشن ؟
با دست زدم روی سر خودم و گفتم : بیخیال ا/ت فضولی نکن وگرنه بدبخت میشی . در کتابخونه رو باز کردم یه کتابخونه ی بزرگ با کلی قفسه که توش پر کتاب بود رفتم تو قفسه ها و دنبال کتابی که میخواستم گشتم که یهو چشمم بهش افتاد و با خودم گفتم : اخیش بالاخره پیدات کردم از توی یکی از قفسه برش داشتم به جلد کتاب نگاه کردم (ظهور فرانکشتاین 2) جلد اولشو خونده بودم این جلد دومش بود .
از کتابخونه اومدم بیرون و داشتم میرفتم سمت اتاق که خانم پارک رو دیدم سریع کتاب رو پشتم قایم کردم یه نگاه بهم کرد و گفت : کارت تموم شده؟
ا/ت : بله تموم شده
خانم پارک : باشه میتونی بری
سریع از بغلش رد شدم و رفتم سمت اتاق رفتم تو اتاق و نشستم روی تخت و شروع کردم به خوندن کتاب تقریبا چند صفحه ای خونده بودم که در اتاق باز شد و جیسو اومد تو بهش نگاه کردم چقدر خسته شده بود اومد و افتاد روی تخت .
ا/ت : دهنم سرویس شد یکی نیست بگه اخه مگه دختر بیکاری اصلا تو گوه خو ..
نزاشتم حرفش تموم بشه و دستمو گذاشتم جلوی دهنش و گفتم : جیسو
سرشو به معنی باشه تکون داد که دستمو برداشتم که یکی در اتاق رو زد رفتم درو باز کردم یکی از ندیمه ها بود با دیدنم گفت : خانم پارک میگه بیاید پایین ناهار بخورید
از اون جایی خیلی گشنم بود خوشحال شدم پاشدم با جیسو رفتم پایین و از خانم پارک ظرف های غذامون رو گرفتیم رفتیم و نشستیم روی مبل و شروع کردیم غذا خوردن .
درحال غذا خوردن بودم که خانم پارک اومد و چند نفرو انتخاب و گفت : شماها امروز کتابخونه رو تمیز کنید .
خواستم بگم منم میخوام کتابخونه رو تمیز کنم که با انگشتش به من و جیسو اشاره کرد و گفت : شماها یکی بعد از ناهار میز ها رو تمیز کنه و اون یکی ناهار اربابو حاضر کنه . حرفش که تموم شد رفت .
با دست زدم روی سر خودم و گفتم : بیخیال ا/ت فضولی نکن وگرنه بدبخت میشی . در کتابخونه رو باز کردم یه کتابخونه ی بزرگ با کلی قفسه که توش پر کتاب بود رفتم تو قفسه ها و دنبال کتابی که میخواستم گشتم که یهو چشمم بهش افتاد و با خودم گفتم : اخیش بالاخره پیدات کردم از توی یکی از قفسه برش داشتم به جلد کتاب نگاه کردم (ظهور فرانکشتاین 2) جلد اولشو خونده بودم این جلد دومش بود .
از کتابخونه اومدم بیرون و داشتم میرفتم سمت اتاق که خانم پارک رو دیدم سریع کتاب رو پشتم قایم کردم یه نگاه بهم کرد و گفت : کارت تموم شده؟
ا/ت : بله تموم شده
خانم پارک : باشه میتونی بری
سریع از بغلش رد شدم و رفتم سمت اتاق رفتم تو اتاق و نشستم روی تخت و شروع کردم به خوندن کتاب تقریبا چند صفحه ای خونده بودم که در اتاق باز شد و جیسو اومد تو بهش نگاه کردم چقدر خسته شده بود اومد و افتاد روی تخت .
ا/ت : دهنم سرویس شد یکی نیست بگه اخه مگه دختر بیکاری اصلا تو گوه خو ..
نزاشتم حرفش تموم بشه و دستمو گذاشتم جلوی دهنش و گفتم : جیسو
سرشو به معنی باشه تکون داد که دستمو برداشتم که یکی در اتاق رو زد رفتم درو باز کردم یکی از ندیمه ها بود با دیدنم گفت : خانم پارک میگه بیاید پایین ناهار بخورید
از اون جایی خیلی گشنم بود خوشحال شدم پاشدم با جیسو رفتم پایین و از خانم پارک ظرف های غذامون رو گرفتیم رفتیم و نشستیم روی مبل و شروع کردیم غذا خوردن .
درحال غذا خوردن بودم که خانم پارک اومد و چند نفرو انتخاب و گفت : شماها امروز کتابخونه رو تمیز کنید .
خواستم بگم منم میخوام کتابخونه رو تمیز کنم که با انگشتش به من و جیسو اشاره کرد و گفت : شماها یکی بعد از ناهار میز ها رو تمیز کنه و اون یکی ناهار اربابو حاضر کنه . حرفش که تموم شد رفت .
۱۸.۶k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.