fake taehyung
fake taehyung
part*2
یعنی چی معنی حرفاش چیه
یهو حس شجاعت بهم دست داد و گفتم :واقعا چیکار میتونی بکنی من ترسی ندارم هر کاری میتونی بکن
ولی ای کاش اول میفهمیدم ماجرا چیه بعد این هارو میگفتم با شنیدن اینا حس عصبانیت بهش دست داد و میخواست چیزی بگه که موبایلش زنگ خورد و رفت بیرون
من واقعا نمیدونستم چیکار کنم
که چشمم ب طنابا افتاد و زود رفتم یکی برداشتم و با شجاعتیت در حالی ک میلرزیدم وایساده بودم تا اگه بیاد تو با این بگیرمش و تله اش بندازم و فرار کنم
همینجوری که وایساده بودم بعد دو دیقه در وا شد و مرتیکه تهیونگ اومد تو و من که پشتش وایساده بودم طناب رو زود انداختم گردنش و مثلا میخواستم فرار کنم که زود از بازوم گرفت و به دیوار چسبوندم
فاصله صورتش تا صورتم صفر بود و خیلی عجیب به چشمام نگاه میکرد و
گفت:الانکه رفتم بیرون کمی آروم شدم و میخواستم بهت رحم کنم ما همه چیرو خراب کردی
اینو گفت و منو محکم به تخت هول داد و اومد جلو و معلوم بود خیلی عصبانیه
منکه رو تخت داشتم عقب تر میرفتم و اون جلو تر میومد که یهو دستم سر خورد و کاملا رو تخت دراز شدم..
تهیونگ جلوتر اومد و با چشماش با خشم نگام میکرد و جلوتر اومد و بدنش رو بالای بدنم قرار داد و یهو لباش رو محکم رو لبام قرار داد و....
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*2
یعنی چی معنی حرفاش چیه
یهو حس شجاعت بهم دست داد و گفتم :واقعا چیکار میتونی بکنی من ترسی ندارم هر کاری میتونی بکن
ولی ای کاش اول میفهمیدم ماجرا چیه بعد این هارو میگفتم با شنیدن اینا حس عصبانیت بهش دست داد و میخواست چیزی بگه که موبایلش زنگ خورد و رفت بیرون
من واقعا نمیدونستم چیکار کنم
که چشمم ب طنابا افتاد و زود رفتم یکی برداشتم و با شجاعتیت در حالی ک میلرزیدم وایساده بودم تا اگه بیاد تو با این بگیرمش و تله اش بندازم و فرار کنم
همینجوری که وایساده بودم بعد دو دیقه در وا شد و مرتیکه تهیونگ اومد تو و من که پشتش وایساده بودم طناب رو زود انداختم گردنش و مثلا میخواستم فرار کنم که زود از بازوم گرفت و به دیوار چسبوندم
فاصله صورتش تا صورتم صفر بود و خیلی عجیب به چشمام نگاه میکرد و
گفت:الانکه رفتم بیرون کمی آروم شدم و میخواستم بهت رحم کنم ما همه چیرو خراب کردی
اینو گفت و منو محکم به تخت هول داد و اومد جلو و معلوم بود خیلی عصبانیه
منکه رو تخت داشتم عقب تر میرفتم و اون جلو تر میومد که یهو دستم سر خورد و کاملا رو تخت دراز شدم..
تهیونگ جلوتر اومد و با چشماش با خشم نگام میکرد و جلوتر اومد و بدنش رو بالای بدنم قرار داد و یهو لباش رو محکم رو لبام قرار داد و....
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۲.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.