p2وقتی برای جلسه خواستگاری میان خونتون
پارت 2
درخواستی
وقتتی برای جلسه خواستگاری میان خونه تون
-----------------------------
هوپی
ا/ت:هوسوکاااااااا....مگه بهت نگفتم لباس رسمی بپوشش
هوپی:مگه چشه...
تو فقط با نگاه پوکر به هووسوک ک ال استار نارنجی و شلوار قرمز و پیرهن رنگی رنگی و کلاه باکت زرد پوشیده بوود خیره شدی...
ا/ت:هیچی عالیه ...فقط اگه بابام با تیپا از خونه پرتت کرد بیرون نیای بگی چرا به من دختر ندادین...
----------------------
جیمین
پدر ا/ت:خب پسرم...برنامه تون برای اینده چیه؟
جیمین که اومد خیلی باکلاس بازی در بیاره اومد پاشو بندازه رروی پاش ولی پاش به لبه ی گلمیز گیر کرد و ناقص شد....و علاوه بر اون تموم شربت اب پرتغال رو ریخت روی فرش گل گلی مامان ا/ت ..
مامان ا/ت که دود از سرش بلند میشد نگاهی به جیمین کرد ..
ا/ت(در حال قورت دادن اب دهنش):جیمین...خونه ات تخت اضافه داره؟
جیمین (زیرلبی):چرا تخت اضافه؟ میای بغل خودم
ا/ت:فقط دهنتو ببند و فرار کن
-------------------------
تهیونگ
تهیونگ خیلی مودب نشسته بود روی صندلی و تو هم کنارش نشسته بودی ...
قبل از جلسه حسابی با هم صحبت کرده بودین ک چجوری رفتار کنه و بچه از ترس تو حتی جرئت نداشت تکون بخوره
مامان ا/ت:عزیزم چه سگ گوگولی اییی..
یونتان روی پای مامانت بود و مامانت حسابی ازش خوشش اومده بود و باهاش بازی میکرد..
مامان ا/ت:چند سالشه؟
تهیونگ تا اومد جواب بده یه بوی تند و تیزی اومد و یونتان از روی پای مامانت اومد پیش تهیونگ
مامانت به لکه ی جیش یونتان روی دامن رنگ روشنش نگاه کرد و با چشمای گشاد به تهیونگ زل زد..
تهیونگ که عرق از روی پیشونیش میریخت لبخند ملیحی زد جعبه ی دستمال رو به مامانت داد
+هه هه دستمال میخواین؟
----------------------
کوکی
جونگکوک:اییییشششش بزننننن دیگههه
بابای ا/ت:ااییی خاک تو سر بی عرضه ات کنم ..اگه من بودم ده تا گل میزدم بهشون ...
هیچی دیگه...ججای اینکه بیاین راجب ایندتون صحبت کنین اقا داماد و پدر عروس دارن فوتبال میبینن و شما رو به تخمشون نمیگیرن
حییییحححح
یه کامنتای قشنگتون نششههه؟ :)
درخواستی
وقتتی برای جلسه خواستگاری میان خونه تون
-----------------------------
هوپی
ا/ت:هوسوکاااااااا....مگه بهت نگفتم لباس رسمی بپوشش
هوپی:مگه چشه...
تو فقط با نگاه پوکر به هووسوک ک ال استار نارنجی و شلوار قرمز و پیرهن رنگی رنگی و کلاه باکت زرد پوشیده بوود خیره شدی...
ا/ت:هیچی عالیه ...فقط اگه بابام با تیپا از خونه پرتت کرد بیرون نیای بگی چرا به من دختر ندادین...
----------------------
جیمین
پدر ا/ت:خب پسرم...برنامه تون برای اینده چیه؟
جیمین که اومد خیلی باکلاس بازی در بیاره اومد پاشو بندازه رروی پاش ولی پاش به لبه ی گلمیز گیر کرد و ناقص شد....و علاوه بر اون تموم شربت اب پرتغال رو ریخت روی فرش گل گلی مامان ا/ت ..
مامان ا/ت که دود از سرش بلند میشد نگاهی به جیمین کرد ..
ا/ت(در حال قورت دادن اب دهنش):جیمین...خونه ات تخت اضافه داره؟
جیمین (زیرلبی):چرا تخت اضافه؟ میای بغل خودم
ا/ت:فقط دهنتو ببند و فرار کن
-------------------------
تهیونگ
تهیونگ خیلی مودب نشسته بود روی صندلی و تو هم کنارش نشسته بودی ...
قبل از جلسه حسابی با هم صحبت کرده بودین ک چجوری رفتار کنه و بچه از ترس تو حتی جرئت نداشت تکون بخوره
مامان ا/ت:عزیزم چه سگ گوگولی اییی..
یونتان روی پای مامانت بود و مامانت حسابی ازش خوشش اومده بود و باهاش بازی میکرد..
مامان ا/ت:چند سالشه؟
تهیونگ تا اومد جواب بده یه بوی تند و تیزی اومد و یونتان از روی پای مامانت اومد پیش تهیونگ
مامانت به لکه ی جیش یونتان روی دامن رنگ روشنش نگاه کرد و با چشمای گشاد به تهیونگ زل زد..
تهیونگ که عرق از روی پیشونیش میریخت لبخند ملیحی زد جعبه ی دستمال رو به مامانت داد
+هه هه دستمال میخواین؟
----------------------
کوکی
جونگکوک:اییییشششش بزننننن دیگههه
بابای ا/ت:ااییی خاک تو سر بی عرضه ات کنم ..اگه من بودم ده تا گل میزدم بهشون ...
هیچی دیگه...ججای اینکه بیاین راجب ایندتون صحبت کنین اقا داماد و پدر عروس دارن فوتبال میبینن و شما رو به تخمشون نمیگیرن
حییییحححح
یه کامنتای قشنگتون نششههه؟ :)
۹.۴k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.