★ 🎀 پارت 6 🎀 ★
★ 🎀 پارت 6 🎀 ★
آن روزه بارانی💦🖤
رزی: جیمین رفته بود بیرون ۳ ساعت گذشته بوود که نبود من تو خونش تنها بودم ساعت ۹ شب بود
خیلی خسته بودم رو مبل دراز کشیدم تا یهوو خوابم برد صبح بیدار شدم
جیمین: صبح بخیر
رزی صبح بخیر
راوی: رزی ی دست لباس ا خودش آوورده بود پوشیدش آماده شد و جیمین رسوندم شرکت ب یکی از کارکنا گفتم ماشینش رو ببره تعمیرگاه
پایان صحبت راوی،
💜
جنی : سلام منشی جون عزیزم رزی اومده؟
منشی : بله خانم پارک ی یک ربعی هست اومدن
جنی: اها ممنون
رزی: دیدم صدای در می یاد گفتم بیاد تو دیدم جنیه
جنی : وای سلام رزی جون دلم واست خیلی تنگ شده بود
رزی: منم همین طور عزیزم وقط نشد بیام بیرون باتون
جنی : اشکال نداره میای چهارشنبه بریم خوش گذرونی با لیسا؟
رزی: با کمال میل 😍
چند روز بعد شنبه شده بود از یک شنبه ی هفته ی پیش که رزی رفت خونه ی جیمین تا شنبه خیلی صمیمی شده بودن و همینطور رزی ی خونه خرید
رزی: من به عشق خودم و جیمین مطمئن بودم
ی روز می رم خونم دوش می گیرم و چایی می خورم ک یهو
پایان پارت 6 🍑
آن روزه بارانی💦🖤
رزی: جیمین رفته بود بیرون ۳ ساعت گذشته بوود که نبود من تو خونش تنها بودم ساعت ۹ شب بود
خیلی خسته بودم رو مبل دراز کشیدم تا یهوو خوابم برد صبح بیدار شدم
جیمین: صبح بخیر
رزی صبح بخیر
راوی: رزی ی دست لباس ا خودش آوورده بود پوشیدش آماده شد و جیمین رسوندم شرکت ب یکی از کارکنا گفتم ماشینش رو ببره تعمیرگاه
پایان صحبت راوی،
💜
جنی : سلام منشی جون عزیزم رزی اومده؟
منشی : بله خانم پارک ی یک ربعی هست اومدن
جنی: اها ممنون
رزی: دیدم صدای در می یاد گفتم بیاد تو دیدم جنیه
جنی : وای سلام رزی جون دلم واست خیلی تنگ شده بود
رزی: منم همین طور عزیزم وقط نشد بیام بیرون باتون
جنی : اشکال نداره میای چهارشنبه بریم خوش گذرونی با لیسا؟
رزی: با کمال میل 😍
چند روز بعد شنبه شده بود از یک شنبه ی هفته ی پیش که رزی رفت خونه ی جیمین تا شنبه خیلی صمیمی شده بودن و همینطور رزی ی خونه خرید
رزی: من به عشق خودم و جیمین مطمئن بودم
ی روز می رم خونم دوش می گیرم و چایی می خورم ک یهو
پایان پارت 6 🍑
۵.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.