عشق
_خوب انشاها تون رو بخونید
زنگ انشا بود. استاد، گفته بود که هر کدوم از دانشجو ها یه موضوع انتخاب کنه و راجب اون انشا بنویسه. دانشجو ها یکی یکی انشا های خودشون رو میخوندن، تا نوبت به نامجون، شاگرد اروم و درس خون کلاس رسید. از جاش بلند شد و رو به استاد گفت: موضوع من راجب عشقه.
_عشق؟ بخون انشاتو کیم نامجون
+عشق میتونه یکی از شیرین ترین و همچنین دردناک ترین اتفاقات زندگی یک فرد باشه. عشق درحالی که میتونه باعث شادی و لبخند یک نفر باشه میتونه باعث افسردگی و درد همون فرد هم باشه. عشق کاری میکنه چشات فقط اونو ببینه، باعث میشه قلبت فقط برای اون بتپه و فقط بخواطر اون هر کاری کنه. عشق میتونه به فرد رو دیونه و یه نفر دیگه رو عاقل کنه. عشق به زندگی یه نفر معنا میبخشه و زندگی یه نفرو نابود میکنه و از اون زندگی جهنمی میسازه که هیچ کسی توانایی درست کردنش رو نداره جز اون فرد. عشق باعث میشه بخوای برای اون زندگیت رو بدی تا یه تار مو از سرش کم نشه. عشق منطق حالیش نیست، عشق چیزی نمیفهمه، فقط اونو میخواد، عشق باعث میشه بخوای خودت رو بخواطر اون قربانی کنی. ولی قسمت دردناک این عشق اونجاشه که نتونی ابرازش کنی، نتونی بهش بفهمونی که دوسش داری، ولی اگه بتونی از مرحله ابرازش بگذری، نمیدونی که اون دوست داره یانه. نمیدونی عشقت یه طرفه است یانه. درد این سم، این سم زیبا، این زهر شیرین اینه این که عاشق کسی باشی که میدونی دوست نداره، عاشق کسی باشی که با سختی بهش اعتراف کردی که دوسش داری ولی بفهمی حست یه طرفه اس، و سخت تر از اون اینکه نتونی فراموشش کنی.
همین که انشای پسر تموم شد، زنگ خورد، سریع از کلاس بیرون رفتی تا با کسی که دلش رو شکوندی رو به رو نشی.
پسر اهی کشیدو وسایلش رو جمع کرد و با دلی شکسته و پر از احساس پشت سرت از کلاس خارج شد تا مثل روزای قبل از پشت درخت نگاهت کنه، چون میدونست هیچ وقت مال اون نمیشی
لایک یادت نره ستاره ❤☆
زنگ انشا بود. استاد، گفته بود که هر کدوم از دانشجو ها یه موضوع انتخاب کنه و راجب اون انشا بنویسه. دانشجو ها یکی یکی انشا های خودشون رو میخوندن، تا نوبت به نامجون، شاگرد اروم و درس خون کلاس رسید. از جاش بلند شد و رو به استاد گفت: موضوع من راجب عشقه.
_عشق؟ بخون انشاتو کیم نامجون
+عشق میتونه یکی از شیرین ترین و همچنین دردناک ترین اتفاقات زندگی یک فرد باشه. عشق درحالی که میتونه باعث شادی و لبخند یک نفر باشه میتونه باعث افسردگی و درد همون فرد هم باشه. عشق کاری میکنه چشات فقط اونو ببینه، باعث میشه قلبت فقط برای اون بتپه و فقط بخواطر اون هر کاری کنه. عشق میتونه به فرد رو دیونه و یه نفر دیگه رو عاقل کنه. عشق به زندگی یه نفر معنا میبخشه و زندگی یه نفرو نابود میکنه و از اون زندگی جهنمی میسازه که هیچ کسی توانایی درست کردنش رو نداره جز اون فرد. عشق باعث میشه بخوای برای اون زندگیت رو بدی تا یه تار مو از سرش کم نشه. عشق منطق حالیش نیست، عشق چیزی نمیفهمه، فقط اونو میخواد، عشق باعث میشه بخوای خودت رو بخواطر اون قربانی کنی. ولی قسمت دردناک این عشق اونجاشه که نتونی ابرازش کنی، نتونی بهش بفهمونی که دوسش داری، ولی اگه بتونی از مرحله ابرازش بگذری، نمیدونی که اون دوست داره یانه. نمیدونی عشقت یه طرفه است یانه. درد این سم، این سم زیبا، این زهر شیرین اینه این که عاشق کسی باشی که میدونی دوست نداره، عاشق کسی باشی که با سختی بهش اعتراف کردی که دوسش داری ولی بفهمی حست یه طرفه اس، و سخت تر از اون اینکه نتونی فراموشش کنی.
همین که انشای پسر تموم شد، زنگ خورد، سریع از کلاس بیرون رفتی تا با کسی که دلش رو شکوندی رو به رو نشی.
پسر اهی کشیدو وسایلش رو جمع کرد و با دلی شکسته و پر از احساس پشت سرت از کلاس خارج شد تا مثل روزای قبل از پشت درخت نگاهت کنه، چون میدونست هیچ وقت مال اون نمیشی
لایک یادت نره ستاره ❤☆
۲۵۸
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.