تقدیر سیاه و سفید p48
یکم آب خوردم تا حالم جا بیاد
با صدای دخترونه ای که شنیدم برگشتم: خانم ببخشید ارباب جیمین جا سیگاری میخوان ..میشه لطفا بهم بدید
زیر لب باشه ای گفتم و بهش دادم قبل از رفتن صداش زدم: وایسا یه لحظه
برگشت و گفت: بله خانم
جلوش وایسادم و با مهربونی گفتم: منو خانم صدا نکن ونسا صدام کن ...اسم تو چیه
گفت: ایون هه
گفتم: چند سالته
ایون هه: ۱۴
از حرفش جا خوردم چطور یه دختر ۱۴ ساله برده ی جنسی میتونه باشه
دستی روی سرش کشیدم و گفتم: جیمین اذیتت میکنه
مکثی کرد که سری گفتم: با من راحت باش ..به کسی نمیگم
اروم سرشو تکون داد : بله
اشک کوچکی که از گوشه چشمش افتاد رو پاک کردم
ادامه دادم: تا حالا باهات رابطه هم داشته؟
با بغض سرشو به معنی اره تکون داد
بغلش کردم و اروم سرش رو نوازش میکردم : تحمل کن عزیزم تموم میشه بلاخره
دستاشو اروم دورم حلقه کرد و گفت: وقتی تنبیهم میکنه خیلی درد میکشم ...خیلی بد اخلاقه
دستمو روی پشتش حرکت میدادم و نوازشش میکردم تا آروم شه: غصه نخور ...قول بده بهم که تحمل میکنی ...منم بهت قول میدم یه روزی تموم میشه باشه ایون هه؟؟
سرشو به معنی باشه تکون داد
با صدای جیمین یه لحظه تنش لرزید : ایون هههههه ...کدوم گوری رفتی تو
اشکشو پاک کرد و سری رفت
فکرم درگیرش بود خودمم نمیدونستم کی تموم میشه ...شاید مرگ پایانش باشه یا یه معجزه
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم اروم باشم
موی جلوی صورتم رو دادم پشت گوش و کم کم هم میز شام رو میچیدم سونگ یی هم ظرفا رو میزاشت
با صدای تهیونگ اومدن سر میز نشستن : بچه ها بیاین شام
اولین دیس برنج رو سونگ یی برداشت و برد
یکم از ماست خوردم
دیدم نمکش کمه دنبال نمک دون میگشتم ولی نبود درست یادمه روی کابینت کنار گاز گذاشته بودمش
بیخیال شدم یه نمکدون دیگه از کشو برداشتم
داشتم بقیه دیس های برنج رو پر میکردم که تهیونگ با قدمای محکم به سمتم اومد ،با سیلی ای که زد صورتم به یه طرف پرت شد ....چند قدم رفتم عقب
با صدای دخترونه ای که شنیدم برگشتم: خانم ببخشید ارباب جیمین جا سیگاری میخوان ..میشه لطفا بهم بدید
زیر لب باشه ای گفتم و بهش دادم قبل از رفتن صداش زدم: وایسا یه لحظه
برگشت و گفت: بله خانم
جلوش وایسادم و با مهربونی گفتم: منو خانم صدا نکن ونسا صدام کن ...اسم تو چیه
گفت: ایون هه
گفتم: چند سالته
ایون هه: ۱۴
از حرفش جا خوردم چطور یه دختر ۱۴ ساله برده ی جنسی میتونه باشه
دستی روی سرش کشیدم و گفتم: جیمین اذیتت میکنه
مکثی کرد که سری گفتم: با من راحت باش ..به کسی نمیگم
اروم سرشو تکون داد : بله
اشک کوچکی که از گوشه چشمش افتاد رو پاک کردم
ادامه دادم: تا حالا باهات رابطه هم داشته؟
با بغض سرشو به معنی اره تکون داد
بغلش کردم و اروم سرش رو نوازش میکردم : تحمل کن عزیزم تموم میشه بلاخره
دستاشو اروم دورم حلقه کرد و گفت: وقتی تنبیهم میکنه خیلی درد میکشم ...خیلی بد اخلاقه
دستمو روی پشتش حرکت میدادم و نوازشش میکردم تا آروم شه: غصه نخور ...قول بده بهم که تحمل میکنی ...منم بهت قول میدم یه روزی تموم میشه باشه ایون هه؟؟
سرشو به معنی باشه تکون داد
با صدای جیمین یه لحظه تنش لرزید : ایون هههههه ...کدوم گوری رفتی تو
اشکشو پاک کرد و سری رفت
فکرم درگیرش بود خودمم نمیدونستم کی تموم میشه ...شاید مرگ پایانش باشه یا یه معجزه
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم اروم باشم
موی جلوی صورتم رو دادم پشت گوش و کم کم هم میز شام رو میچیدم سونگ یی هم ظرفا رو میزاشت
با صدای تهیونگ اومدن سر میز نشستن : بچه ها بیاین شام
اولین دیس برنج رو سونگ یی برداشت و برد
یکم از ماست خوردم
دیدم نمکش کمه دنبال نمک دون میگشتم ولی نبود درست یادمه روی کابینت کنار گاز گذاشته بودمش
بیخیال شدم یه نمکدون دیگه از کشو برداشتم
داشتم بقیه دیس های برنج رو پر میکردم که تهیونگ با قدمای محکم به سمتم اومد ،با سیلی ای که زد صورتم به یه طرف پرت شد ....چند قدم رفتم عقب
۳۱.۸k
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.