ددی خشن پارت 2
و سوار ماشین شدم و ب راننده گفتم بره
پارچمو از تو کیفم برداشتم و چشمم رو بستم سرم درد میکرد واسه همین سرمو ب شیشه تکیه دادم و چشمامو بستم عمارت بیرون شهر بود پس باید طول بکشه
30 مین بعد
راننده: خانم بیدار شید
رسیده بودیم پیاده شدم عمارت بزرگی بود جلوی در دو تا بادیگارد جلومو گرفتن بهشون گفتم برای استخدام اومدم گذاشتن برم داخل وقتی رفتم داخل اونجا رو انالیز کردم دوربینای امنیتی زیادی بود بعد کلی سر کله زدن با نگهبانا ی پسر با قد متوسط وارد شد پس اون جیمین بزرگترین مافیای جهان بود عکسشو دیده بودم جذاب بود وقتی منو دید اومد سمتم
جیمین: این کیه
بادیگارد: ارباب این برای خدمتکاری اومده
جیمین: میتونه کارشو شروع میکنه.... ب هرحال باید یکی جای کشته شده هارو پر کنه
ویو جیمین
معمولا خدمتکارا از این حرف میترسیدن اما اون نه
جیمین: آجوما
زنی نسبتا پیر اومد
آجوما: بله پسرم
جیمین: بهم نگو پسرم نکنه میخوای بمیری ها (داد)
آجوما: ببخشید ارباب
جیمین: این خدمتکار جدیده لباسشو بهش بده و قوانینو بهش بگو
اجوما: بله ارباب
تعظیم کرد و با دختره رفت
ویو ات
با اون زنه رفتیم اتاق بهم نشون داد ک اتاق خدمتکارا بود این کارو سخت میکرد
اجوما خب دخترم لباست رو تخته و اینجا چنتا قانون داره
1 رو حرف ارباب حرف نزن
2 بدون اجازه وارد اتاق ارباب نشو
3 رو مخ ارباب نرو چون تنبیهت میکنه
4 فقط اخر هفته ها میتونی بری بیرون
5 بدون لباس خدمتکاری تو خونه نگرد
و نزدیک جیا.. لونا و لیا نشو چون جیا عاشق اربابه و اونا هم دوستانش
ات: باشه اجوما
و رفت بیرون لباس رو تخت برداشتم و تنم کردم
رفتم پایین و ی دختر با ی لباس باز دیدم فک کنم او جیا بود
ک....
اسلاید یک لباس ات برا بیرون
اسلاید دو لباس ات برا خدمتکاری
اسلاید سه لباس جیا
خب شرطا
10 کامنت
15 لایک
پارچمو از تو کیفم برداشتم و چشمم رو بستم سرم درد میکرد واسه همین سرمو ب شیشه تکیه دادم و چشمامو بستم عمارت بیرون شهر بود پس باید طول بکشه
30 مین بعد
راننده: خانم بیدار شید
رسیده بودیم پیاده شدم عمارت بزرگی بود جلوی در دو تا بادیگارد جلومو گرفتن بهشون گفتم برای استخدام اومدم گذاشتن برم داخل وقتی رفتم داخل اونجا رو انالیز کردم دوربینای امنیتی زیادی بود بعد کلی سر کله زدن با نگهبانا ی پسر با قد متوسط وارد شد پس اون جیمین بزرگترین مافیای جهان بود عکسشو دیده بودم جذاب بود وقتی منو دید اومد سمتم
جیمین: این کیه
بادیگارد: ارباب این برای خدمتکاری اومده
جیمین: میتونه کارشو شروع میکنه.... ب هرحال باید یکی جای کشته شده هارو پر کنه
ویو جیمین
معمولا خدمتکارا از این حرف میترسیدن اما اون نه
جیمین: آجوما
زنی نسبتا پیر اومد
آجوما: بله پسرم
جیمین: بهم نگو پسرم نکنه میخوای بمیری ها (داد)
آجوما: ببخشید ارباب
جیمین: این خدمتکار جدیده لباسشو بهش بده و قوانینو بهش بگو
اجوما: بله ارباب
تعظیم کرد و با دختره رفت
ویو ات
با اون زنه رفتیم اتاق بهم نشون داد ک اتاق خدمتکارا بود این کارو سخت میکرد
اجوما خب دخترم لباست رو تخته و اینجا چنتا قانون داره
1 رو حرف ارباب حرف نزن
2 بدون اجازه وارد اتاق ارباب نشو
3 رو مخ ارباب نرو چون تنبیهت میکنه
4 فقط اخر هفته ها میتونی بری بیرون
5 بدون لباس خدمتکاری تو خونه نگرد
و نزدیک جیا.. لونا و لیا نشو چون جیا عاشق اربابه و اونا هم دوستانش
ات: باشه اجوما
و رفت بیرون لباس رو تخت برداشتم و تنم کردم
رفتم پایین و ی دختر با ی لباس باز دیدم فک کنم او جیا بود
ک....
اسلاید یک لباس ات برا بیرون
اسلاید دو لباس ات برا خدمتکاری
اسلاید سه لباس جیا
خب شرطا
10 کامنت
15 لایک
۹.۲k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.