رمان عشق هوسی پارت سوم
دیانا=نمیدونستم که متین و نیکا پشت سرمنن جلو چشام سیاهی میرفت که یهو دنیا شد سیاهی بکامم
نیکا =یهوووو دیدم دیانا پخش زمین شد من و متین دویدیم سمتش آنقدر که صداش کردیم بلند نشد متین زنگ زد به آمبولانس و وقتی متین گوشی قعط کرد ارسلان اومد پیشمون دید من کف خیابونم و دیانام که غش کرده بود توی دستم ارسلان متین دیدن من دارم گریه میکنن که یهوووو آمبولانس اومد و ماهم رفتیم بیمارستان که رفت توی کما تا ۵ روز و دکترش اومد به من،متین و ارسلان گفت که دیانا سلطان خون داره من یهوو حالم بد شد و افتادم رو صندلی و متین گفت نیکا خوبی گفتم آره ارسلان هم انگار دل تو دلش نبود
ارسلان =من دیانا رو دوست داشتم هم پانیذ(خاک تو سر هولت خر)ولی پانیذ معلوم من برای پولم میخواد ولی دیانا اینطوری نیست یه حسی به من میگه دیانا دوست داره
ولی من فکر نکنم من دوست داشته باشه
نیکا = دلم برای دیانا می سوخت یکی برای مریضیش یکی به خاطر ارسلان یکیم برای خیانتی که ارسلان بهش کرد چون اون واقعا عاشق ارسلان بود اون حاضر بود حتی جونشم براش بده بدبخت دیانام که هر چی میشود میگفت که ارسلان بهتر از متین ولی من میگفتم نه متین بهتر 😬😬🥺 که دکتر اومد و گفت میتونید خانم رحیمی ببینید من رفتم تو حالش بد بود ولی خواب بودتو خوابم دیانام ابجی قشنگ من خوشگل بود دلم برای شیطنتهاش تنگ شده (:ولی این شکلک به این شکلک تبدیل شود):دیدم دیانا انگشتش تکون خورد بغضم جمع شد سریع دویدم پیش دکتر و دیدم دکتر نیست که یهو من به دکتر گفت آقای دکتر نیستن دکتر گفت بفرمایید خودم هستم گفتم نه مال ای بخش گفت این بخش فقط یک دکتر نداره که اونم بنده هستم ولی اون آقای دکتر که گفتن مریض من ۵ روز تو کما و سلطان خون داره دکتر گفت خانم اون یک دیوونه است الان من دارم آزمایش خانم رحیمی نگاه میکنم اصلا خانم رحیمی سلطان نداره(یارو ایستگاه کرده🤪😁😅) یعنی گفت که خانم دیانا سلطان داره و ۵ روزم تو کما گفتم بله همین گفت دکتر گفت خانم رحیمی الان تو بخش هستن و فردا مرخص میشن و هیچ مشکلی نیست من خندم گرفت گفت الان هم بهوش اومد برید ببینینش رفتم تو اتاق و دیدم متین و ارسلان هم پشت من اومدن وارد اتاق شدیم دیدم دیانا تو گوشیش🤣داشت به یک نفر اس میداد گوشیش رو گذاشت رو صندلی که یهو گوشیش روشن شد دیدیم پس زمینه موبایلش بک گراند ارسلان
ارسلان=تا بک گراند دیدم خوشحال شدم و خندیدم بهش گفتم این عکسم رو از کجا اوردی گفت از پیج اینستاد گفتم براچی گفت یه پسر بهم گیر داد گفت بیا رل بزنیم من مجبور شدم عکس ترو بزارم که فکر کن من رل دارم😁
یهوووو
خب کپه مرگم بزارم بای بای داداشای گلم✨🧨🎇🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎁🎀🎀🎀🕹♥️♥️♥️ کپی ممنوع خر گاو
نیکا =یهوووو دیدم دیانا پخش زمین شد من و متین دویدیم سمتش آنقدر که صداش کردیم بلند نشد متین زنگ زد به آمبولانس و وقتی متین گوشی قعط کرد ارسلان اومد پیشمون دید من کف خیابونم و دیانام که غش کرده بود توی دستم ارسلان متین دیدن من دارم گریه میکنن که یهوووو آمبولانس اومد و ماهم رفتیم بیمارستان که رفت توی کما تا ۵ روز و دکترش اومد به من،متین و ارسلان گفت که دیانا سلطان خون داره من یهوو حالم بد شد و افتادم رو صندلی و متین گفت نیکا خوبی گفتم آره ارسلان هم انگار دل تو دلش نبود
ارسلان =من دیانا رو دوست داشتم هم پانیذ(خاک تو سر هولت خر)ولی پانیذ معلوم من برای پولم میخواد ولی دیانا اینطوری نیست یه حسی به من میگه دیانا دوست داره
ولی من فکر نکنم من دوست داشته باشه
نیکا = دلم برای دیانا می سوخت یکی برای مریضیش یکی به خاطر ارسلان یکیم برای خیانتی که ارسلان بهش کرد چون اون واقعا عاشق ارسلان بود اون حاضر بود حتی جونشم براش بده بدبخت دیانام که هر چی میشود میگفت که ارسلان بهتر از متین ولی من میگفتم نه متین بهتر 😬😬🥺 که دکتر اومد و گفت میتونید خانم رحیمی ببینید من رفتم تو حالش بد بود ولی خواب بودتو خوابم دیانام ابجی قشنگ من خوشگل بود دلم برای شیطنتهاش تنگ شده (:ولی این شکلک به این شکلک تبدیل شود):دیدم دیانا انگشتش تکون خورد بغضم جمع شد سریع دویدم پیش دکتر و دیدم دکتر نیست که یهو من به دکتر گفت آقای دکتر نیستن دکتر گفت بفرمایید خودم هستم گفتم نه مال ای بخش گفت این بخش فقط یک دکتر نداره که اونم بنده هستم ولی اون آقای دکتر که گفتن مریض من ۵ روز تو کما و سلطان خون داره دکتر گفت خانم اون یک دیوونه است الان من دارم آزمایش خانم رحیمی نگاه میکنم اصلا خانم رحیمی سلطان نداره(یارو ایستگاه کرده🤪😁😅) یعنی گفت که خانم دیانا سلطان داره و ۵ روزم تو کما گفتم بله همین گفت دکتر گفت خانم رحیمی الان تو بخش هستن و فردا مرخص میشن و هیچ مشکلی نیست من خندم گرفت گفت الان هم بهوش اومد برید ببینینش رفتم تو اتاق و دیدم متین و ارسلان هم پشت من اومدن وارد اتاق شدیم دیدم دیانا تو گوشیش🤣داشت به یک نفر اس میداد گوشیش رو گذاشت رو صندلی که یهو گوشیش روشن شد دیدیم پس زمینه موبایلش بک گراند ارسلان
ارسلان=تا بک گراند دیدم خوشحال شدم و خندیدم بهش گفتم این عکسم رو از کجا اوردی گفت از پیج اینستاد گفتم براچی گفت یه پسر بهم گیر داد گفت بیا رل بزنیم من مجبور شدم عکس ترو بزارم که فکر کن من رل دارم😁
یهوووو
خب کپه مرگم بزارم بای بای داداشای گلم✨🧨🎇🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎆🎁🎀🎀🎀🕹♥️♥️♥️ کپی ممنوع خر گاو
۱۱.۲k
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.