part39
#part39
دوهفته بعد:
مجید-دوهتفه از مرگ تبسم میگذره تفلکی ترنم دلم واقعا براش میسوزه
انی مدت یه دوسه باررفتم دم خونشون ولی درو بازنکرده
واقعادوست دارم ببینمش
نمیدونم چرا یه حس عجیبی نسبت بهش دارم
وقت یداشت گریه میکرد
یه حال عجیبی داشتم
حسی که تاحالا نسبت به کسی نداشتم
من عاشقش شده بودم
و دیدن حال بدش داغونم میکرد
رفتم خونشون
زنگ درو زدم
ترنم-چندباربت بگم نمیخوام ببینمت
مجید-خواهش میکنم چنددقیقه
ترنم-دروبازکردم
مجید رفتم بالا
ترنم-سلام
مجید سلام
ترنم-بشین
زود برو سراصل مطلب
مجید-ترنم میدونم چقد از دستم عصبانی ای
میدونم چقد حالت ازم بهم میخوره
ولی توازخیلی چیزا خبر نداری
ترنم-ازچی؟
ازچی خبر ندارم
مجید-تبسم-بخاطر کاری که
خانوادم کردن
بسرش زد که انتقام بگیر...(کل ماجرارو برام تعریف کرد)
ترنم-داری دروغ میگی
تبسم همچین کاری نمیکنه
اینارو میگی تا گناه خودتو بشوری
مجید-میدونم خانوادم چقد بی رحمی کردن
تبسمم حق داشت از خانوادم متنفر باشه
ولی نمیتونست همچین کاری کنه
میتونست باهام حرف بزنه
منم نباید باهاش تند رفتار میکردم
بخدا دروغه اگه یشب بدون کابوس خوابیده باشم
ترنم-اینهمه سال تبسم پاش گیر قرص ارامبخش بود
حالا عم تو زمین گرد آقای رضوی
حالا هم میتونید برید بیرون
مجید-ترنم
ترنم-در خروجی ازاون طرفه برو بیرون
#مجید_رضوی#نقطه_تاریک_زندگیم#رمان
دوهفته بعد:
مجید-دوهتفه از مرگ تبسم میگذره تفلکی ترنم دلم واقعا براش میسوزه
انی مدت یه دوسه باررفتم دم خونشون ولی درو بازنکرده
واقعادوست دارم ببینمش
نمیدونم چرا یه حس عجیبی نسبت بهش دارم
وقت یداشت گریه میکرد
یه حال عجیبی داشتم
حسی که تاحالا نسبت به کسی نداشتم
من عاشقش شده بودم
و دیدن حال بدش داغونم میکرد
رفتم خونشون
زنگ درو زدم
ترنم-چندباربت بگم نمیخوام ببینمت
مجید-خواهش میکنم چنددقیقه
ترنم-دروبازکردم
مجید رفتم بالا
ترنم-سلام
مجید سلام
ترنم-بشین
زود برو سراصل مطلب
مجید-ترنم میدونم چقد از دستم عصبانی ای
میدونم چقد حالت ازم بهم میخوره
ولی توازخیلی چیزا خبر نداری
ترنم-ازچی؟
ازچی خبر ندارم
مجید-تبسم-بخاطر کاری که
خانوادم کردن
بسرش زد که انتقام بگیر...(کل ماجرارو برام تعریف کرد)
ترنم-داری دروغ میگی
تبسم همچین کاری نمیکنه
اینارو میگی تا گناه خودتو بشوری
مجید-میدونم خانوادم چقد بی رحمی کردن
تبسمم حق داشت از خانوادم متنفر باشه
ولی نمیتونست همچین کاری کنه
میتونست باهام حرف بزنه
منم نباید باهاش تند رفتار میکردم
بخدا دروغه اگه یشب بدون کابوس خوابیده باشم
ترنم-اینهمه سال تبسم پاش گیر قرص ارامبخش بود
حالا عم تو زمین گرد آقای رضوی
حالا هم میتونید برید بیرون
مجید-ترنم
ترنم-در خروجی ازاون طرفه برو بیرون
#مجید_رضوی#نقطه_تاریک_زندگیم#رمان
۴.۱k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.