فیک گل رز 🌹
part30
~یعنی یعنی جویون دختر خاله تهیونگه؟.....
×اره دیگه
_خب هیونگ این چی داشت که مخفی میکردی ؟
^تموم نشده
☆ما تو و یوری رو بردیم خونمون البته که نمیشد بهش بگی خونه ولی در کل
فیلیکس مخالف این کار بود میگفت ما کار اشتباهی کردیم باید توی جنگل میموندیم تا پدر مادرش بیان سراغش ولی من فکر میکردم جنگل خیلی خطرناکه پس به حرفش گوش ندادم
من و شوگا هرروز میرفتیم اداره پلیس تا بتونیم پیداشون کنیم
فیلیکس هم خونه میموند و مراقب شما بود
بعد از کلی گشتن ما پیداشون کردیم ولی خیلی دیر بود
پدرت چندین سال پیش بر اثر سکته فوت کرده بود با فامیلاتون ارتباطی نداشتین چون ازدواج پدر و مادرت خلاف میلشون بود و اونا تردشون کرده بودن
فقط یک مادر داشتی و یک خاله
بعد از گم شدن شما دوتا مادر یوری حالش بد شد رفتن بیمارستان
اون موقع حامله بوده و فقط یکیشون میتونستن زنده بمونن خالت تصمیم گرفت بچش زنده بمونه با اینکه هم مادرت هم پدر یوری مخالف بودن اما اون تصمیمشو گرفته بود دکترا بچرو به دنیا اوردن و خالت متاسفانه اون فوت شد
بچه خیلی ضعیف بود و اونم نتونست زیاد زنده بمونه
بعد از اینکه این اتفاقا افتاد مادرت نتونست تحمل کنه اون هیچ کسو نداشت نه پدری نه مادری نه خواهری و نه شوهری حتی پسر کوچولوشم دیگه نداشت
اون خودشو کشت از همون پنجره بیمارستان خودشو پرت کرد
اینا چیزایی بود که پرستارا برام گفتن
اگه فقط یکمی زود تر میرسیدم این اتفاقا نمی افتاد متاسفم 😓
_.... 😢قطره اشکی از چشمش روی زمین افتاد
بعد از این اتفاقا سعی کردیم رد پدر یوری رو بگیریم
که اونم از شدت فشار عصبی خیلی مشروب میخورد حالت خوبی نداشت من بهش سر میزدم اما نگفتم که یوری و تهیونگ پیش منن
اون اصلا خوب نبود
من منتظر بودم حالش بهتر شه تا بهش بگم اما اون معتاد شد
دیگه اصلا نمی تونستم دو تا بچه کوچیکو بسپرم دستش
سر همین موضوع با فیلیکش بحثم شد
=از اولم کارت اشتباه بود( داد)
بدبختشون کردیییی( داد)
☆من که نمیدونستم (گریه 😭)
=بزارشون پیش پدر یوری شاید با دیدن اونا حالش خوب شد
☆نمیشه اون معتاده هر روز توی باره اون مناسب مراقبت از یک دختر و پسر کوچیک نیستتت (بلند)
بچه ها حمایت ها خیلی کمه ممنون میشم یکمی حمایت ها بره بالا 🤗🤗
~یعنی یعنی جویون دختر خاله تهیونگه؟.....
×اره دیگه
_خب هیونگ این چی داشت که مخفی میکردی ؟
^تموم نشده
☆ما تو و یوری رو بردیم خونمون البته که نمیشد بهش بگی خونه ولی در کل
فیلیکس مخالف این کار بود میگفت ما کار اشتباهی کردیم باید توی جنگل میموندیم تا پدر مادرش بیان سراغش ولی من فکر میکردم جنگل خیلی خطرناکه پس به حرفش گوش ندادم
من و شوگا هرروز میرفتیم اداره پلیس تا بتونیم پیداشون کنیم
فیلیکس هم خونه میموند و مراقب شما بود
بعد از کلی گشتن ما پیداشون کردیم ولی خیلی دیر بود
پدرت چندین سال پیش بر اثر سکته فوت کرده بود با فامیلاتون ارتباطی نداشتین چون ازدواج پدر و مادرت خلاف میلشون بود و اونا تردشون کرده بودن
فقط یک مادر داشتی و یک خاله
بعد از گم شدن شما دوتا مادر یوری حالش بد شد رفتن بیمارستان
اون موقع حامله بوده و فقط یکیشون میتونستن زنده بمونن خالت تصمیم گرفت بچش زنده بمونه با اینکه هم مادرت هم پدر یوری مخالف بودن اما اون تصمیمشو گرفته بود دکترا بچرو به دنیا اوردن و خالت متاسفانه اون فوت شد
بچه خیلی ضعیف بود و اونم نتونست زیاد زنده بمونه
بعد از اینکه این اتفاقا افتاد مادرت نتونست تحمل کنه اون هیچ کسو نداشت نه پدری نه مادری نه خواهری و نه شوهری حتی پسر کوچولوشم دیگه نداشت
اون خودشو کشت از همون پنجره بیمارستان خودشو پرت کرد
اینا چیزایی بود که پرستارا برام گفتن
اگه فقط یکمی زود تر میرسیدم این اتفاقا نمی افتاد متاسفم 😓
_.... 😢قطره اشکی از چشمش روی زمین افتاد
بعد از این اتفاقا سعی کردیم رد پدر یوری رو بگیریم
که اونم از شدت فشار عصبی خیلی مشروب میخورد حالت خوبی نداشت من بهش سر میزدم اما نگفتم که یوری و تهیونگ پیش منن
اون اصلا خوب نبود
من منتظر بودم حالش بهتر شه تا بهش بگم اما اون معتاد شد
دیگه اصلا نمی تونستم دو تا بچه کوچیکو بسپرم دستش
سر همین موضوع با فیلیکش بحثم شد
=از اولم کارت اشتباه بود( داد)
بدبختشون کردیییی( داد)
☆من که نمیدونستم (گریه 😭)
=بزارشون پیش پدر یوری شاید با دیدن اونا حالش خوب شد
☆نمیشه اون معتاده هر روز توی باره اون مناسب مراقبت از یک دختر و پسر کوچیک نیستتت (بلند)
بچه ها حمایت ها خیلی کمه ممنون میشم یکمی حمایت ها بره بالا 🤗🤗
۴.۱k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.