تا هستم ای رفیق، ندانی که کیستم!!!
تا هستم ای رفیق، ندانی که کیستم!!!
گاهی اوقات شرایط را بهانه ای می کنیم تا غفلت از یکدیگر را در زمان حیات خود توجیه کنیم و هنگام مرگ همدیگر تازه به یاد هم می افتیم که دیگر دیر شده است.
یکی از نکاتی که در بسیاری از اوقات که کسی فوت می کند به کرات از اطرافیان می شنویم و حتی ممکن است خود ما هم به آن اشاره کنیم این است که:این دنیا برای کسی وفا نکرد، این(مرگ)شتری است که در خونه همه می خوابه، ...
مداحان هم با انتخاب اشعار متعدد می خواهند به این نکته اشاره کنند که حال که دنیا برای کسی وفا نمی کند بیاییم تا از حال هم با خبر باشیم. اشعار مناسبی را هم انتخاب می کنند از قبیل:
بیا تا قدر همدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده، کاکنون همانیم
و اشعار زیبای دیگر.
اما چه می شود که هنوز چند قدمی از مسجد دور نشدیم دوباره بر می گردیم به اصطلاح: سر خونه اول.
دوباره مال دنیا و منصب دنیایی موجب می شود که زیر پای هم را خالی کنیم، بدِ هم را بگوییم، با کبر و غرور و نخوت با هم برخورد کنیم، در را به روی هم می بندیم، از حال همدیگر خبر نمی گیریم، از آزار دیگران لذت می بریم و ....
بیایم تا دیر نشده به فکر اطرافیان هم باشیم تا مصداق این شعر «شهریار» نشویم و نگوییم:
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم.
دوستان ویسگون لطفاً نظراتتان رابگویید
گاهی اوقات شرایط را بهانه ای می کنیم تا غفلت از یکدیگر را در زمان حیات خود توجیه کنیم و هنگام مرگ همدیگر تازه به یاد هم می افتیم که دیگر دیر شده است.
یکی از نکاتی که در بسیاری از اوقات که کسی فوت می کند به کرات از اطرافیان می شنویم و حتی ممکن است خود ما هم به آن اشاره کنیم این است که:این دنیا برای کسی وفا نکرد، این(مرگ)شتری است که در خونه همه می خوابه، ...
مداحان هم با انتخاب اشعار متعدد می خواهند به این نکته اشاره کنند که حال که دنیا برای کسی وفا نمی کند بیاییم تا از حال هم با خبر باشیم. اشعار مناسبی را هم انتخاب می کنند از قبیل:
بیا تا قدر همدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده، کاکنون همانیم
و اشعار زیبای دیگر.
اما چه می شود که هنوز چند قدمی از مسجد دور نشدیم دوباره بر می گردیم به اصطلاح: سر خونه اول.
دوباره مال دنیا و منصب دنیایی موجب می شود که زیر پای هم را خالی کنیم، بدِ هم را بگوییم، با کبر و غرور و نخوت با هم برخورد کنیم، در را به روی هم می بندیم، از حال همدیگر خبر نمی گیریم، از آزار دیگران لذت می بریم و ....
بیایم تا دیر نشده به فکر اطرافیان هم باشیم تا مصداق این شعر «شهریار» نشویم و نگوییم:
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم.
دوستان ویسگون لطفاً نظراتتان رابگویید
۹.۶k
۱۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.