زیبایی هر اخترک واسه گلیه که توشه...و ما اون رو نمیبینیم
در اینجا در مورد داستان ها و رمان ها فعالیت میشه...در مورد نیروی فلسفه و شعر...فدا بودن...فنا گشتن...فنا بودن...فدا گشتن...در مورد نویسنده هایی همچو فئودور میخائیلویچ داستایفسکی که در خانه ای کوچک و حقیر زندگی میکرد و از خود و زندگی مینوشت...
یکی از بخش های زیبای او که من در کتاب " شب های سپید " بخش "یادداشت های زیرزمینی" خواندم این بود :
من تلاش کردم در برابر دیگران حشره باشم اما همان حشره هم نبودم چون نمیتوانستم خود را این طور تصور کنم. من هیچی نبودم. نه خوب بودم نه بد...نه خوشحال بودم نه ناراحت...نه بدجنس بودم نه مهربان...من هیچ چیز نبودم جز یک موش...تمام انسان های متفکر مثل موش هستند.
یکی از بخش های زیبای او که من در کتاب " شب های سپید " بخش "یادداشت های زیرزمینی" خواندم این بود :
من تلاش کردم در برابر دیگران حشره باشم اما همان حشره هم نبودم چون نمیتوانستم خود را این طور تصور کنم. من هیچی نبودم. نه خوب بودم نه بد...نه خوشحال بودم نه ناراحت...نه بدجنس بودم نه مهربان...من هیچ چیز نبودم جز یک موش...تمام انسان های متفکر مثل موش هستند.
۹۸۷
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.