مافیای جذاب من
مافیای جذاب من
port7
__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__
چند هفته بعد
ویو جیمین
بابام قبل از مرگش یه پول خیلی گنده برای من و ات قایم کرده و گفته هروقت صلاح دونستم به ات بگم و فقط من و مامان و بابام میدونستیم راستش پوله انقدر زیاده که باهاش میشه کل کره جنوبی رو خرید ولی الان بهش نیازی ندارم چون خودم یه مافیا هستم و میتونم از پس خرج و مخارج بر بیام
راستش توی این چند هفته حال ات خیلی داغون شده و با قرص و دارو کنترلش میکنم بخواطر همین کل دکر خونه رو عوض کردم تا ات خالش بهتر بشه البته اتاق مامان و بابام رو عوض نکردم و درش رو قفل کردم و قایمش کردم و تعداد بادیگار ها و خدمتکار هارو زیاد کردم تا هم امنیت داشته باشیم و هم امارت شلوغ تر بشه تا ات احساس تنهایی نکنه اما ات رفته و یه اتاق دیگه رو برای خودش انتخواب کرده و کل اتاق رو با تم سیاه پوشونده و هیچ نوری توی اتاقش نیس
امروز هم مراسم خاک سپاری مادر و پدرم هست ولی نمیخوام ات رو ببرم چون نمیخوام شاهد به خاک سپردن مادر و پدرش باشه
ات: جیمین من آماده ام بریم؟
جیمین: کجا
ات: مراسم مامان بابا دیگه
جیمین: اونوقت کی گفته که سما هم قراره بیای؟
ات: ینی میخوای بگی حتی این اجازه رو هم ندارم که مراسم مادر و پدرم هم بیام(داد)
جیمین: به بادیگارد ها اشاره کردم که ات رو ببرن توی اتاقش و درش رو قفل کنن
ات: ولم کنین عوضیااااا (ببخشید😅😅)
ات و توی اتاقش زندانی کرده بودن و ات هی به در مشد میزد و داد میزد و جیغ میکشید که درو باز کنن و بعضی اوقات هو به در چنگ میزد
جیمین: میتونم به جرعت بگم که ات توی این چند وقته تبدیل به یه بیمار روانی شده... راستش خودم هم نمیخواستم اینو قبول کنم اما آزمایش هایی که روی خواهرم انجام شده اینو میگه... خودم هم دوست نداشتم ات رو توی اتاق زندانی کنم اما چاره ای نداشتم چون اگر این کار رو نمیکردم بیماری ات بد تر میشد و حتی این ممکن بود به قلبش هم آسیب بزنه.... دیدم که ات خیلی جیغ و داد میکنه و ترسیدم که قلبش بد تر بشه برای همین به یکی از خدمتکار ها گفتم که یه خاب آور و آرام بخش بهش تزریق کنن تا آروم بشه و خوشبختانه آروم شد و خوابید
__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__
خب اینم از این پارت امیدوارم که خوشتون اومده باشه
خدایی ببینید چقدر پارت طولانی گذاشتم این پارت با دوتا پارت قبل رو باهم گذاشتم
شرط پارت بعد ۵ لایک و ۲ کامنت
تا پارت بعد بای
port7
__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__
چند هفته بعد
ویو جیمین
بابام قبل از مرگش یه پول خیلی گنده برای من و ات قایم کرده و گفته هروقت صلاح دونستم به ات بگم و فقط من و مامان و بابام میدونستیم راستش پوله انقدر زیاده که باهاش میشه کل کره جنوبی رو خرید ولی الان بهش نیازی ندارم چون خودم یه مافیا هستم و میتونم از پس خرج و مخارج بر بیام
راستش توی این چند هفته حال ات خیلی داغون شده و با قرص و دارو کنترلش میکنم بخواطر همین کل دکر خونه رو عوض کردم تا ات خالش بهتر بشه البته اتاق مامان و بابام رو عوض نکردم و درش رو قفل کردم و قایمش کردم و تعداد بادیگار ها و خدمتکار هارو زیاد کردم تا هم امنیت داشته باشیم و هم امارت شلوغ تر بشه تا ات احساس تنهایی نکنه اما ات رفته و یه اتاق دیگه رو برای خودش انتخواب کرده و کل اتاق رو با تم سیاه پوشونده و هیچ نوری توی اتاقش نیس
امروز هم مراسم خاک سپاری مادر و پدرم هست ولی نمیخوام ات رو ببرم چون نمیخوام شاهد به خاک سپردن مادر و پدرش باشه
ات: جیمین من آماده ام بریم؟
جیمین: کجا
ات: مراسم مامان بابا دیگه
جیمین: اونوقت کی گفته که سما هم قراره بیای؟
ات: ینی میخوای بگی حتی این اجازه رو هم ندارم که مراسم مادر و پدرم هم بیام(داد)
جیمین: به بادیگارد ها اشاره کردم که ات رو ببرن توی اتاقش و درش رو قفل کنن
ات: ولم کنین عوضیااااا (ببخشید😅😅)
ات و توی اتاقش زندانی کرده بودن و ات هی به در مشد میزد و داد میزد و جیغ میکشید که درو باز کنن و بعضی اوقات هو به در چنگ میزد
جیمین: میتونم به جرعت بگم که ات توی این چند وقته تبدیل به یه بیمار روانی شده... راستش خودم هم نمیخواستم اینو قبول کنم اما آزمایش هایی که روی خواهرم انجام شده اینو میگه... خودم هم دوست نداشتم ات رو توی اتاق زندانی کنم اما چاره ای نداشتم چون اگر این کار رو نمیکردم بیماری ات بد تر میشد و حتی این ممکن بود به قلبش هم آسیب بزنه.... دیدم که ات خیلی جیغ و داد میکنه و ترسیدم که قلبش بد تر بشه برای همین به یکی از خدمتکار ها گفتم که یه خاب آور و آرام بخش بهش تزریق کنن تا آروم بشه و خوشبختانه آروم شد و خوابید
__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__♡__
خب اینم از این پارت امیدوارم که خوشتون اومده باشه
خدایی ببینید چقدر پارت طولانی گذاشتم این پارت با دوتا پارت قبل رو باهم گذاشتم
شرط پارت بعد ۵ لایک و ۲ کامنت
تا پارت بعد بای
۲۵۰
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.