شرکت اقای کیم

#شرکت_اقای_کیم
#part23
"ویو ات"
چرا جونگ کوک اینجوری میکنه؟
چرا انقدر روی ورنداشتن،گوشی خودم!تاکید داره؟یعنی انقدر مهمه؟
بلاخره!من وظیفم نگهداری از کوک نیست،باید برم توی شرکت..سرکارم!
درسته که اقای کیم گفته،ولی با این وظعیت...عمرا بتونم اینجا دووم بیارم!
یجورایی،خسته شدم...:)
منظورم مراقبت کردن از جونگ کوک نیست،اون به من هیچ احتیاجی نداره...از خودم خسته شدم،یه جدرایی زندگیم کسل کننده شده:)!
جونگ کوک صدام زد،رفتم توی اتاق

ات:جونم؟
کوک انگار یه لحظه چشماش برق زد و زل زد به من...که نمیدونم به خاطر چی بود!
ولی بعدش که انگار به خودش اومد گفت
جونگ کوک:گشنت نیست؟
ات:اوممم...راستش چراااا،خیلیییی
جونگ کوک:خب پس پبر برو بیرون،یه چی بگیر بخوریم...افرین عموییی،فقط اروم رانندگی کن،حواست باشه!
ات:ایششششش...مگه خودت نمیتونی بری؟عاااا انگار نمیتونی...خیله خب!چشم عموییی راستیییی ،گوشیم بده
گوشی و گرفت طرفم
رفتم ازش گرفتم

حرف دیگه ای نزد و منم رفتم از اتاق بیرون ،که صداش و شنیدم
کوک:مواظب خودت باش هیچ عکس العملی نشون ندادم!
رفتم سمت میز،سوییچ ماشینم و ورداشتم و از خونه زدم بیرون...
سوار ماشین شدم و راه افتادم به سمت یه رستوران