رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part53
"ویو کوک"
دیدم ات با دایون رفت...خیالم راحت شد ..حداقل تنها نرفت و اینجوری کسی نمیتونست نزدیکش بشه
داشتم میرفتم سمت هتل که بورام اومد طرفم
بورام:اوممم کوکی؟داری کجا میری؟
کوک:هتل
بورام:عاممم خب بیا خونه ما...
کوک:نه خیلی خستم باید برم هتل بخوابم
بورام:چرااا کوکی بیا دیگه لطفاااااا
کوک:خیله خب میام...
با بورام و تهیونگ رفتم...نمیدونم این چند روز تهیونگ چش شده ...انگار یجوریه
"خونه ی بورام و تهیونگ"
"ویو تهیونگ"
هوفففف...همه فکر بورام شده چونگ کوک...هه حتی به من فکر هم نمیکنه...توی هیچی نظر من رو نمیخواد...!قبل اینکه بدونه کوک توی دنیای ادم هاست رفتارش باهم خیلی خوب بود ولی الان.....پوفففق لعنتی!
هه حتما بورام دوباره عاشق کوک شده!مطمعنم!میدونم اگه دوباره بورام و جونگ کوک نامزد کنن نابود میشم...همین الان که باهم حرف میزنن و میخندن قلبم خورد میشه
بورام:اوممم نمیدونم اون موقعه واقعا چه فکری توی سرم بود که اینکار رو کردم😄
کوک:خیلی خنده دار شده بودی بورام...حتی فکر کردن بهش هم خنده داره😂😂😂😂
بورام😂😂😂...خیله خب بیا دیگه بهش فکر نکنیممممم
از اینکه بورام انقدر با کوک صمیمیه متنفرم😅💔
بورام:کوک!کجا میخوای بری...هوم؟خب شب بمون دیگه تا هتل خیلیییی راهه!
کوک:نع...
بورام:لطفاااااا کوکی بخاطر منننننن
کوک:پوففففف لعنتی باشه
بیا شبم که میخواد بمونه...من نمیدونم بورام چرا انقدر کوک و دوست داره و من توجه نمیکنه!
"ویو کوک"
نمیدونم چرا...وای خیلی فکرم پیش ات بود...همش صدای اون پسره پشت تلفن توی گوشم میپیچه!
اهههه لعنتی!
چرا انقدر دارم بهش فکر میکنم!
باید بهش زنگ بزنم
#part53
"ویو کوک"
دیدم ات با دایون رفت...خیالم راحت شد ..حداقل تنها نرفت و اینجوری کسی نمیتونست نزدیکش بشه
داشتم میرفتم سمت هتل که بورام اومد طرفم
بورام:اوممم کوکی؟داری کجا میری؟
کوک:هتل
بورام:عاممم خب بیا خونه ما...
کوک:نه خیلی خستم باید برم هتل بخوابم
بورام:چرااا کوکی بیا دیگه لطفاااااا
کوک:خیله خب میام...
با بورام و تهیونگ رفتم...نمیدونم این چند روز تهیونگ چش شده ...انگار یجوریه
"خونه ی بورام و تهیونگ"
"ویو تهیونگ"
هوفففف...همه فکر بورام شده چونگ کوک...هه حتی به من فکر هم نمیکنه...توی هیچی نظر من رو نمیخواد...!قبل اینکه بدونه کوک توی دنیای ادم هاست رفتارش باهم خیلی خوب بود ولی الان.....پوفففق لعنتی!
هه حتما بورام دوباره عاشق کوک شده!مطمعنم!میدونم اگه دوباره بورام و جونگ کوک نامزد کنن نابود میشم...همین الان که باهم حرف میزنن و میخندن قلبم خورد میشه
بورام:اوممم نمیدونم اون موقعه واقعا چه فکری توی سرم بود که اینکار رو کردم😄
کوک:خیلی خنده دار شده بودی بورام...حتی فکر کردن بهش هم خنده داره😂😂😂😂
بورام😂😂😂...خیله خب بیا دیگه بهش فکر نکنیممممم
از اینکه بورام انقدر با کوک صمیمیه متنفرم😅💔
بورام:کوک!کجا میخوای بری...هوم؟خب شب بمون دیگه تا هتل خیلیییی راهه!
کوک:نع...
بورام:لطفاااااا کوکی بخاطر منننننن
کوک:پوففففف لعنتی باشه
بیا شبم که میخواد بمونه...من نمیدونم بورام چرا انقدر کوک و دوست داره و من توجه نمیکنه!
"ویو کوک"
نمیدونم چرا...وای خیلی فکرم پیش ات بود...همش صدای اون پسره پشت تلفن توی گوشم میپیچه!
اهههه لعنتی!
چرا انقدر دارم بهش فکر میکنم!
باید بهش زنگ بزنم
۹.۱k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.