رمان عشق لجباز من
پارت ۱۱
وارد خونه شدیم رفتیم لباس عوض کردیم رفتیم تو حیاط عمارت
باید به هر حال بهش میگفتم😑
آروم کشیدمش تو بغلم
+چی شده چی میخوای بگی که اینطوری میکنی حالا
_یه دیقه صبر کن بچه😑
_خب ببین نیکا..............😑
+نیکا چی شده؟
_داره کاراشو درست میکنه بره..........
داد کشید:یعنی چی چرا کجا
میدونستم از همه بیشتر دیانا داغون میشه چون با نیکا خیلی خیلی صمیمی بود
_آمریکا
+شوخی میکنی؟
_من با تو شوخی دارم؟ 😑
دیانا
واییی اصن نمیتونستم این یکی رو بکشم دیگه نیکا بره من میمیرم
یه دفعه نیکا اومد تو حیاط
-عه سلام بچه ها
رفتم نزدیکش و بازوشو گرفتم
+این چی میگه نیکا؟
نیکا یه نگاهی به ارسلان کرد و گفت:بهش گفتی؟
ارسلانم یه سری تکون داد که اره
نیکا:ببین دیانا من مجبورم من خودمم نمیخوام تنهاتر از این بکنمت
ارسلان بغلم کرد و گفت:مگه الان تنهاس؟ من هستم
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
وارد خونه شدیم رفتیم لباس عوض کردیم رفتیم تو حیاط عمارت
باید به هر حال بهش میگفتم😑
آروم کشیدمش تو بغلم
+چی شده چی میخوای بگی که اینطوری میکنی حالا
_یه دیقه صبر کن بچه😑
_خب ببین نیکا..............😑
+نیکا چی شده؟
_داره کاراشو درست میکنه بره..........
داد کشید:یعنی چی چرا کجا
میدونستم از همه بیشتر دیانا داغون میشه چون با نیکا خیلی خیلی صمیمی بود
_آمریکا
+شوخی میکنی؟
_من با تو شوخی دارم؟ 😑
دیانا
واییی اصن نمیتونستم این یکی رو بکشم دیگه نیکا بره من میمیرم
یه دفعه نیکا اومد تو حیاط
-عه سلام بچه ها
رفتم نزدیکش و بازوشو گرفتم
+این چی میگه نیکا؟
نیکا یه نگاهی به ارسلان کرد و گفت:بهش گفتی؟
ارسلانم یه سری تکون داد که اره
نیکا:ببین دیانا من مجبورم من خودمم نمیخوام تنهاتر از این بکنمت
ارسلان بغلم کرد و گفت:مگه الان تنهاس؟ من هستم
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
۱۶.۶k
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.