چرا من؟:پارت2
میریا:من دیگه باید برم یونا خداحافظ
یونا:خداحافظ
میریا:تو راه بودم که دیدم یه ماشین خیلی مدل بالا اومد جلوم شیشه رو پایین کشید اون کوک بود بهم یه برگه کوچیک داد
کوک:این ادرس خونمه امروز ساعت 8 بیا خونم برای پروژه کار کنیم (با جدیت)
میریا:رفت منم رفتم خونم
(ساعت 8)
میریا:ساعت 8 شده بود بلند شدم لباسامو عوض کردم(عکسشو میزارم) و رفتم خونه کوک تهیونگم اونجا بود ولی من ماسکمو نزده بودم و کلاهم سرم نبود
کوک:دررو باز کردم یه دختر خیلی خوشگل دیدم، تو کی هستی؟
میریا:م...من میریا هستم
کوک:باورم نمیشد این میریا باشه این که از همه دخترا مدرسه خوشگل تره یه لحظه به خودم اومدم، بیا تو
تهیونگ:این کیه عجب دختر...
کوک:میریا هستش
تهیونگ:چی امکان نداره
کوک:خب دیگه بسه شروع کن
میریا:نشستم و براشون توضیح دادم و حل کردم ولی اونا فقط به من زل زده بودم و این منو اذیت میکرد، خب فهمیدین؟
کوک:چرا درست توضیح نمیدی
میریا:ولی من کامل توضیح دادم ولش ما تا 2 روز وقت داریم میتونیم کامل حلش کنیم الان دیگه دیر وقته باید برم بلند شدم اومدم برم کوک دستمو گرفت
کوک:چرا پیش ما نمیمونی
میریا:با این حرفش جا خوردم خیلی ترسیدم، م...من باید برم پ...پدر بزرگم نگرانم میشه
کوک:نترس بعدا میری
میریا:میریا:ولی من میخوام الان برم اصلا چه معنی داره که من پیش شما بمونم
تهیونگ:اوه میبینم زبون دراوردی خانم کوچولو
کوک:نمیدونم چرا زودتر به فاکت ندادم
میریا:ولم کن، دیدم تهیونگ منو بلند کرد و برد سمت یه اتاق من تقلا میکردم ولی فایده نداشت داشتم همینجور گریه میکردم...
ادامه دارد...
#تهیونگ #کوک
لایک کنید تا پارت بزارم😘
#خاص #زیبا #قشنگ #جالب
یونا:خداحافظ
میریا:تو راه بودم که دیدم یه ماشین خیلی مدل بالا اومد جلوم شیشه رو پایین کشید اون کوک بود بهم یه برگه کوچیک داد
کوک:این ادرس خونمه امروز ساعت 8 بیا خونم برای پروژه کار کنیم (با جدیت)
میریا:رفت منم رفتم خونم
(ساعت 8)
میریا:ساعت 8 شده بود بلند شدم لباسامو عوض کردم(عکسشو میزارم) و رفتم خونه کوک تهیونگم اونجا بود ولی من ماسکمو نزده بودم و کلاهم سرم نبود
کوک:دررو باز کردم یه دختر خیلی خوشگل دیدم، تو کی هستی؟
میریا:م...من میریا هستم
کوک:باورم نمیشد این میریا باشه این که از همه دخترا مدرسه خوشگل تره یه لحظه به خودم اومدم، بیا تو
تهیونگ:این کیه عجب دختر...
کوک:میریا هستش
تهیونگ:چی امکان نداره
کوک:خب دیگه بسه شروع کن
میریا:نشستم و براشون توضیح دادم و حل کردم ولی اونا فقط به من زل زده بودم و این منو اذیت میکرد، خب فهمیدین؟
کوک:چرا درست توضیح نمیدی
میریا:ولی من کامل توضیح دادم ولش ما تا 2 روز وقت داریم میتونیم کامل حلش کنیم الان دیگه دیر وقته باید برم بلند شدم اومدم برم کوک دستمو گرفت
کوک:چرا پیش ما نمیمونی
میریا:با این حرفش جا خوردم خیلی ترسیدم، م...من باید برم پ...پدر بزرگم نگرانم میشه
کوک:نترس بعدا میری
میریا:میریا:ولی من میخوام الان برم اصلا چه معنی داره که من پیش شما بمونم
تهیونگ:اوه میبینم زبون دراوردی خانم کوچولو
کوک:نمیدونم چرا زودتر به فاکت ندادم
میریا:ولم کن، دیدم تهیونگ منو بلند کرد و برد سمت یه اتاق من تقلا میکردم ولی فایده نداشت داشتم همینجور گریه میکردم...
ادامه دارد...
#تهیونگ #کوک
لایک کنید تا پارت بزارم😘
#خاص #زیبا #قشنگ #جالب
۵۳.۸k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.