فیک بازپرس مافیا♧°پارت شیش
کوک: خب ...منو هوپی هیونگ داشتیم از راه روی اتاق ها میگذشتیم که صدای ات از پشت در اومد داشت با میسو حرف میزد گفت که همون لحضه ی اول که تورو دیده عاشقت شده ولی اون فکر میکنه تو حسی بهش نداری و.....
جین: و...
هوپی: و یکم ازت میترسه
جین: حالا من چیکار کنم
شوگا: اخلاقتو عوض کن
جین: چی
ته: هیونگ تو خیلی سرد شدی یکم مهربون تر رفتار کن
جیمین: ات یک دختر کم سن و ساله و دلش میخواد تو ازش مراقبت کن و خوب رفتار کنی باهاش.
کوک: اما تو خشن و سردی
نامی: اره حق با بچه هاست
جین دستاش لرزه گرفت
جین: م...من نمیتونم نمیتونم اونو ماله خودم میکنم چه بخاد چه نخاد مال منه جزء اموال منه فهمیدید
و رفت تو اتاق و درم کوبید .
هوپی: اون چش شده
ته: مثل اینکه یادت رفت سادیسم داره
کوک: همش تقصیر اون دختر هرزس
جیمین: جانا واقعا اونو نابود کرد
نامی: شاید ات بتونه اونو اروم کنه
شوگا:دکترش گفت که فقط با عشق درمان میشه
کوک: افسردگیش هم زیاد شده
ته : هرشب سیگار میکشه و الکل میخوره
هوپ: باره اخر میخواست رگش رو بزنه
شوگا:خب من با ات صحبت میکنم
کوک:اووم ما باید تلاشمون رو بکنیم
هوپ: اهوم
.........ات
روزها گذشت من حسم به جین بیشر شد و مطمعن تر شدم که عاشقشم اما اون حتی منو نگاه نیمیکنه زخمام خوب شده بود و میسو دوست شدم و همیشه باهاش حرف میزدم و بهش گفتم این چه حسیه الانم رو بروم نشسته داره اسموتی توت فرنگیش رو میخوره : یااا یه چیزی بگو
میسو: چی بگم عاشقش شدی دختر چرا اعتراف نمیکنی
ات: میترسم پسم بزنه
میسو: خب اشکال نداره عوضش از حست مطمعنی
تق تق
ات:بفرمایید
شوگا: ات میتونی بیای تو حیاط عمارت قدم بزنیم میخوام باهات حرف بزنم
ات: اووم باشه میسو بعدا میبینمت
میسو : اهوم
روی صندلی میز عصرونه ی توی حیاط نشستیم
ات: خ..خب چی میخوای بگی میشنوم
شوگا: ببینم تو به جین حسی داری
ات: چ...چی 😳اه ن..نه نه
شوگا: مطمعن باشم؟
ات: خ..خب
شوگا: من میخوام با کمک پسرا بهم برسنمتون ولی به کمک تو هم نیاز دارم
ات: خب اره دوسش دارم ولی اون منو دوست نداره🥲
شوگا: اون عاشقته
ات: چی
شوگا: جین عاشقه اما عاشقی بلد نیست ولی از اول اینجور نبود
ات: خب چی باعث شده عوض بشه
شوگا: میخوای داستان زندگیش رو بشنوی
ات: اهوم
شوگا: خب وقتی ۱۵ سالش بود پدرش که تاجر بود به سفر کاری رفت و شبش جین وقتی میاد خونه میبینه مامانش داره با یک مرد سکس میکنه و بعدش از پدرش طلاق میگیره و جین و خواهر ۸ سالش رو تنها میزاره پدرش ازدواج میکنه و جین چون از نامادریش خوشش نمیاد پدرش اونو شکنجه میده زندانیش میکنه اون زن به پدرش خیانت میکنه و اموالش رو بالا میکشه و پدرش ورشکست میشه طلبکارای پدرش خواهرش رو میکشن و بعدجین فرار میکنه و یه روز سر از اینجا دراورد وپدر کوک رعیس قبلی این عمارت اونو راه داد و ازش مراقبت کرد وقتی ۲۵ سالش بود یه دوست دختر داشت جانا یه روز جین رفت خونه ی جانا دید داره با دوست صمیمیه جین سوهو بهش خیانت میکنه جین دیگه نابود شد افسرده شد چند بار خودکشی کرد و کمکم سادیسم گرفت الان هم بعد ۱۴ سال عاشق شده ماهم میخوایم هیونگمون زندگیش دیگه بدون سختی باشه درسته سرده ولی همیشه مراقب هممونه و مطمعن باش همیشه ازت مراقبت میکنه فقط باهاش کنار بیا همین با بد اخلاقی کردناش بساز تا از دکترش کمک بگیریم درمان میشه خیلی زود
ات: من عاشقشم هر کاری میکنم که زود خوب بشه
شوگا دستای ات رو گرفت
شوگا: درضمن من رو هم برادر بزرگترت بدون هر مشکلی با جین داشتی به من بگو من کنارتم باشه تو مثل ابجی کوچیکم میمونی😊
ات: اهوم ممنونم اوپا🙂
شوگا: خب بریم داخل
ات :اهوم
تلفن شوگا زنگ خورد
شوگا: تو برو داخل منم میام
ات: اهوم
لایک و کامنت تا پارت بعد 🥺
جین: و...
هوپی: و یکم ازت میترسه
جین: حالا من چیکار کنم
شوگا: اخلاقتو عوض کن
جین: چی
ته: هیونگ تو خیلی سرد شدی یکم مهربون تر رفتار کن
جیمین: ات یک دختر کم سن و ساله و دلش میخواد تو ازش مراقبت کن و خوب رفتار کنی باهاش.
کوک: اما تو خشن و سردی
نامی: اره حق با بچه هاست
جین دستاش لرزه گرفت
جین: م...من نمیتونم نمیتونم اونو ماله خودم میکنم چه بخاد چه نخاد مال منه جزء اموال منه فهمیدید
و رفت تو اتاق و درم کوبید .
هوپی: اون چش شده
ته: مثل اینکه یادت رفت سادیسم داره
کوک: همش تقصیر اون دختر هرزس
جیمین: جانا واقعا اونو نابود کرد
نامی: شاید ات بتونه اونو اروم کنه
شوگا:دکترش گفت که فقط با عشق درمان میشه
کوک: افسردگیش هم زیاد شده
ته : هرشب سیگار میکشه و الکل میخوره
هوپ: باره اخر میخواست رگش رو بزنه
شوگا:خب من با ات صحبت میکنم
کوک:اووم ما باید تلاشمون رو بکنیم
هوپ: اهوم
.........ات
روزها گذشت من حسم به جین بیشر شد و مطمعن تر شدم که عاشقشم اما اون حتی منو نگاه نیمیکنه زخمام خوب شده بود و میسو دوست شدم و همیشه باهاش حرف میزدم و بهش گفتم این چه حسیه الانم رو بروم نشسته داره اسموتی توت فرنگیش رو میخوره : یااا یه چیزی بگو
میسو: چی بگم عاشقش شدی دختر چرا اعتراف نمیکنی
ات: میترسم پسم بزنه
میسو: خب اشکال نداره عوضش از حست مطمعنی
تق تق
ات:بفرمایید
شوگا: ات میتونی بیای تو حیاط عمارت قدم بزنیم میخوام باهات حرف بزنم
ات: اووم باشه میسو بعدا میبینمت
میسو : اهوم
روی صندلی میز عصرونه ی توی حیاط نشستیم
ات: خ..خب چی میخوای بگی میشنوم
شوگا: ببینم تو به جین حسی داری
ات: چ...چی 😳اه ن..نه نه
شوگا: مطمعن باشم؟
ات: خ..خب
شوگا: من میخوام با کمک پسرا بهم برسنمتون ولی به کمک تو هم نیاز دارم
ات: خب اره دوسش دارم ولی اون منو دوست نداره🥲
شوگا: اون عاشقته
ات: چی
شوگا: جین عاشقه اما عاشقی بلد نیست ولی از اول اینجور نبود
ات: خب چی باعث شده عوض بشه
شوگا: میخوای داستان زندگیش رو بشنوی
ات: اهوم
شوگا: خب وقتی ۱۵ سالش بود پدرش که تاجر بود به سفر کاری رفت و شبش جین وقتی میاد خونه میبینه مامانش داره با یک مرد سکس میکنه و بعدش از پدرش طلاق میگیره و جین و خواهر ۸ سالش رو تنها میزاره پدرش ازدواج میکنه و جین چون از نامادریش خوشش نمیاد پدرش اونو شکنجه میده زندانیش میکنه اون زن به پدرش خیانت میکنه و اموالش رو بالا میکشه و پدرش ورشکست میشه طلبکارای پدرش خواهرش رو میکشن و بعدجین فرار میکنه و یه روز سر از اینجا دراورد وپدر کوک رعیس قبلی این عمارت اونو راه داد و ازش مراقبت کرد وقتی ۲۵ سالش بود یه دوست دختر داشت جانا یه روز جین رفت خونه ی جانا دید داره با دوست صمیمیه جین سوهو بهش خیانت میکنه جین دیگه نابود شد افسرده شد چند بار خودکشی کرد و کمکم سادیسم گرفت الان هم بعد ۱۴ سال عاشق شده ماهم میخوایم هیونگمون زندگیش دیگه بدون سختی باشه درسته سرده ولی همیشه مراقب هممونه و مطمعن باش همیشه ازت مراقبت میکنه فقط باهاش کنار بیا همین با بد اخلاقی کردناش بساز تا از دکترش کمک بگیریم درمان میشه خیلی زود
ات: من عاشقشم هر کاری میکنم که زود خوب بشه
شوگا دستای ات رو گرفت
شوگا: درضمن من رو هم برادر بزرگترت بدون هر مشکلی با جین داشتی به من بگو من کنارتم باشه تو مثل ابجی کوچیکم میمونی😊
ات: اهوم ممنونم اوپا🙂
شوگا: خب بریم داخل
ات :اهوم
تلفن شوگا زنگ خورد
شوگا: تو برو داخل منم میام
ات: اهوم
لایک و کامنت تا پارت بعد 🥺
۲۲.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.