فیک کوک از مافیا متنفرم پارت ۲۸
کوک:کی بهم غذا میده
سوک:اصلا حرفشم نزن
سوزی:نه
هی یون و جینا:من میدم
جینا:هی یون میده
کوک به هی یون یه نگاه کرد که یعنی لازم نیست
یون:نه نمیدم
جینا امکه متوجه نگاه کوک شد ساکت موند
کوک:ات دلت میاد من گشنع بمونم
ات: میاد
کوک دیگه چیزی نگفت
ات
متوجه کوک شدم انگار جدی گرسنست ولی به من چه اووووووف بلند شدم روبه سوک گفتم بلند شو نشستم سر جا اون و به کوک غذا میدادم
ات:چرا میخندی
_دلم میخواد
سوزی:ات میخوام یه چیزی نشونت بدم
سوزی میره و تلویزیون رو روشن میکنه بعد بر میگرده ادامه میده این یه برنامه ست که دکترای معروف رو دعوت میکنه مهمون امروزشم اریکه یه
_سونگ هو (از اسم اریک خوشم نیومد باشه سونگ هو)دکتره
اره
_چطوری فهمیدی
اینترنت و یه سری منابع به اسم پدر
_برنامه شروع شد
مجری:سلام به همه با یه قسمت دیگه برگشتیم مهمون امروز دکتر کره ای که دل خیلی هارو برده دکتر سونگ هو سلام چطوری
ات
من حالا یه چی گفتم اینو باش جدی انگار میخواد ببخشمش
کوک
با شروع شدن برنامه ات دیگه بهم غذا نداد حرصم گرفته بود الان تلویزیون رو بشکنم یا سوزی رو بکشم
مجری:خب سونگ هو یه سری سوال ازت میپرسم که خصوصیع ولی باید جواب بدی
_انگار مجبورم
خوب سوال اول چرا دکتر شدی
_خوب بخاطر یکی که اینو انداخت تو ذهنم
کی
_یه دوست
جینا:دکتر میدونی کی رو میگه.
_نه از کجا بدونم
مجری:از اولین عشقت بهم بگو چطور آشنا شدین
_خوب اون
چرا یه طوری شدی انگار غم اومد تو دلم
_اولین بار خواستم بهش کمک کنم که به غلط کردن افتادم ما تو یه اتوبوس بودیم و اون یه چیزی جا گذاشت رفتم اونو بهش بدم ولی کتک خوردم دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم ببخشید ولی با مشت بهم جواب داد
بهت مشت زد
_همین که نبود من افتادم زمین بلند که شدم بازم داشت منو میزد جلوش رو گرفتم و گفتم چته مریضی فقط خواستم کیف رو بهت بدم کیف رو گرفت و رفت این اولین دیدارمون بود
خوب چطوری عاشق شدین
_من و اون به یه مدرسه میرفتیم من فهمیدم از یه دختره متنفره پس به اون دختره پیشنهاد رابطه دادم بعد اون از لج جدامون کرد و خودش دوست دخترم شد
ولی خداییش خیلی سخت بود وانمود کردن اینکه عاشقشم اسمش جسی بود
ات:میخواد همشو تعریف کنه مسخرست
سوزی:جدی اون از اول دوست داشت
سوک:ولی جدی چه مرضی داشتی اینطوری کتکش زدی
ات:خب به شما چه
سوک:اصلا حرفشم نزن
سوزی:نه
هی یون و جینا:من میدم
جینا:هی یون میده
کوک به هی یون یه نگاه کرد که یعنی لازم نیست
یون:نه نمیدم
جینا امکه متوجه نگاه کوک شد ساکت موند
کوک:ات دلت میاد من گشنع بمونم
ات: میاد
کوک دیگه چیزی نگفت
ات
متوجه کوک شدم انگار جدی گرسنست ولی به من چه اووووووف بلند شدم روبه سوک گفتم بلند شو نشستم سر جا اون و به کوک غذا میدادم
ات:چرا میخندی
_دلم میخواد
سوزی:ات میخوام یه چیزی نشونت بدم
سوزی میره و تلویزیون رو روشن میکنه بعد بر میگرده ادامه میده این یه برنامه ست که دکترای معروف رو دعوت میکنه مهمون امروزشم اریکه یه
_سونگ هو (از اسم اریک خوشم نیومد باشه سونگ هو)دکتره
اره
_چطوری فهمیدی
اینترنت و یه سری منابع به اسم پدر
_برنامه شروع شد
مجری:سلام به همه با یه قسمت دیگه برگشتیم مهمون امروز دکتر کره ای که دل خیلی هارو برده دکتر سونگ هو سلام چطوری
ات
من حالا یه چی گفتم اینو باش جدی انگار میخواد ببخشمش
کوک
با شروع شدن برنامه ات دیگه بهم غذا نداد حرصم گرفته بود الان تلویزیون رو بشکنم یا سوزی رو بکشم
مجری:خب سونگ هو یه سری سوال ازت میپرسم که خصوصیع ولی باید جواب بدی
_انگار مجبورم
خوب سوال اول چرا دکتر شدی
_خوب بخاطر یکی که اینو انداخت تو ذهنم
کی
_یه دوست
جینا:دکتر میدونی کی رو میگه.
_نه از کجا بدونم
مجری:از اولین عشقت بهم بگو چطور آشنا شدین
_خوب اون
چرا یه طوری شدی انگار غم اومد تو دلم
_اولین بار خواستم بهش کمک کنم که به غلط کردن افتادم ما تو یه اتوبوس بودیم و اون یه چیزی جا گذاشت رفتم اونو بهش بدم ولی کتک خوردم دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم ببخشید ولی با مشت بهم جواب داد
بهت مشت زد
_همین که نبود من افتادم زمین بلند که شدم بازم داشت منو میزد جلوش رو گرفتم و گفتم چته مریضی فقط خواستم کیف رو بهت بدم کیف رو گرفت و رفت این اولین دیدارمون بود
خوب چطوری عاشق شدین
_من و اون به یه مدرسه میرفتیم من فهمیدم از یه دختره متنفره پس به اون دختره پیشنهاد رابطه دادم بعد اون از لج جدامون کرد و خودش دوست دخترم شد
ولی خداییش خیلی سخت بود وانمود کردن اینکه عاشقشم اسمش جسی بود
ات:میخواد همشو تعریف کنه مسخرست
سوزی:جدی اون از اول دوست داشت
سوک:ولی جدی چه مرضی داشتی اینطوری کتکش زدی
ات:خب به شما چه
۹.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.