پارت ۱۴

پارت ۱۴
ویو جیهوپ
که یهو ...
×هوپییییییی ، هیچ وقت ترکم نکن ، خوابم نشونه خوبی نیست
~آخه چرا قربونت برم؟ چی دیدی که انقدر بی تاب شدی؟
×خواب دیدم که... که ... اصن نمی‌خوام به زبونش بیارم (گریه شدید)
~فدات بشم گریه نکن ، خواب دیدی مردم؟(مهربون و لبخند)
×آرهههههه(گریه شدید)
~وویییییییی قربونت بشم ، سانشاینم گریه نکن دیگه ، من که سُر و مُر و گنده اینجام ...
و دوباره بغلش کردم ، یکم که آروم شد از بغلم درش آوردم و رفتیم پایین که یه چیزی بخوریم
جیمین رو خیلی دوست داشتم و واقعا دل تو دلم نبود ... خوشحال بودم خیلییییی خوشحال بودم که مال من شده
نمی‌خواستم از دستش بدم و یه جورایی خوشحال بودم که از دست دادن من انقدر براش ناراحت کننده است ، چون فهمیدم منو خیلی دوست داره
×هووووووو ، جیهوپ کجایی بابا
~جان؟ بله؟ چی شده ؟
×میگم .. پاشو بریم بیرون (قیافه کج و کوله بخاطر حواس پرتی جیهوپ) /:
~باشه بریم ، کجا بریم؟!
×بریم خونه نامجون اینا
~ب...باشه
پاشدیم و حاضر شدیم و رفتیم سراغ نامجون و جین
رفتم سراغ کافه نامجون و از اونجایی که جیمین کلید رو داشت رفتیم تو و یه راست به سمت طبقه بالا....
در خونه رو زدم که بعد ۱۰ مین نامجون هل در رو باز کرد...
(علامت ها یادم نیست ، جین - ، نامجون +)
+س...س...سلام(هل)
×~علیکککک
~ نمی‌خوای بزاری بیایم تو؟!
+آه چرا چرا بیاید تو
×آمممم جین کجاست کلک؟(لبخند شیطانی)
-سلاممممم
~آی دردددد ، سکتم دادی بیشعور
خب آخه جین از پشت من در اومد و بلند سلام کرد... منم واقعا شک شدم
-بیشعور خودتی ، من دوستتم ، به من میگی بیشعور ؟ جیمین گیر بد آدمی افتادی..(رپ معروف)
~یاااااا دروغ گو ، چرا گیر بد آدمی افتاده؟
-به من میگی بیشعور دیگه ؟؟ 😌
×بیخیال بابا(خنده)
+خب چیشده از این ورا؟؟
~هیچی جیمین خواست بیاد جین رو ببینه...
×و نامجون رو البته عزیزم آره(فشاری)
-+واتتتت؟ عزیزم؟؟؟؟؟
-عهههه از کی تا حالا عزیز جیمین شدی هوسوک خان؟(لبخند شیطانی)
~از زمانی که تو مال نامجون شدی جین خان(لبخند ملیح)
×+ (این دو تا بنده خدا هم مات و مبهوت به کل کلای جین و جیهوپ نگا میکردن /: )
+یاااااا بسه دیگه عین دو تا چی باهم کل کل میکنن
×(ایشون هم که کلا پوکر فیس:|)
که یهو جین...

خب خب بعد مدت ها پارت بعد نامجین رو گذاشتم
شرمنده اگر با پارت های قبلی متفاوته و داستان عوض شد ، چون یادم نی👍🏻😐
ولی بعدی رو بخاطرتون گذاشتممممم