🖤پادشاه من 🖤 پارت 14
از زبان کوک :
داخل دفترم بودم و بعضی از قرار دادها رو چک میکردم که یهویی سرم درد گرفت رفتم بخوابم هنوز درو باز نکرده بوی تمیزی می اومد درو که باز کردم ا.ت رو دیدم که رو تختم خوابش برده و اما از اون بدتر با این لباس باززز نه اگر نگاهش کنم کار به جاهای باریک میرسه( دوستان منحرفم سلاممم😗😗)
گفتم :
کوک : اهای تو برای چی اینجا خوابت برده پاشو برو
ا.ت : حق ندارم کنار یک از شوهرام بخوابم( هزیون )
کوک: اینو از اینجا نمیشه جمع کرد پس چیکار کنم اها وایسا میتونم سواستفاده کنم یس همینه تو اینجا بخواب فردا شام و ناهارمو تو درست میکنی( نیشخند) ولی الان یه چیزی من فقط رو تختم خوابم میبره ولش میرم رو تختم میخوابم فردا صبح به خدمتش میرسم
فلش بک فردا صبح
از زبان ا.ت
وای چه خواب خوبی کردم یااااا جد بنگتنننننننن این چرا تو دهن منه اصلا من اینجا چیکار میکنم ولی این برعکس بیرون خیلی ترسناکه ولی الان عین بانییه ای خدا شومگوسسسسسسس منه ولی بزار تا بیدار نشده برم برگشتم تا تی وردارم و برم بیرون جلوی ارباب جئون دیدم :
ا.ت : یااااا بسم الله غریببببب
کوک : کجا با این عجله؟
ا.ت : تعظیم کردم و گفتم صبحتون بخیر ارباب اومدم تی ببرم
کوک : اره جون عمت اونوقت اونی که دیشب رو تختم خوابش برده بود کی بود
ا.ت: ارباب شاید خواب دیدین
کوک : اهای خودتی
ا.ت : ببخشید دیشب نفهمیدم چی شد رو تختتون خوابم برد
کوک : در صورتی میبخشمت که امروز ناهار و شامم رو درست کنی
ا.ت: چشم ارباب
از زبان ا.ت
رفتم غذا درست کنم که................
داخل دفترم بودم و بعضی از قرار دادها رو چک میکردم که یهویی سرم درد گرفت رفتم بخوابم هنوز درو باز نکرده بوی تمیزی می اومد درو که باز کردم ا.ت رو دیدم که رو تختم خوابش برده و اما از اون بدتر با این لباس باززز نه اگر نگاهش کنم کار به جاهای باریک میرسه( دوستان منحرفم سلاممم😗😗)
گفتم :
کوک : اهای تو برای چی اینجا خوابت برده پاشو برو
ا.ت : حق ندارم کنار یک از شوهرام بخوابم( هزیون )
کوک: اینو از اینجا نمیشه جمع کرد پس چیکار کنم اها وایسا میتونم سواستفاده کنم یس همینه تو اینجا بخواب فردا شام و ناهارمو تو درست میکنی( نیشخند) ولی الان یه چیزی من فقط رو تختم خوابم میبره ولش میرم رو تختم میخوابم فردا صبح به خدمتش میرسم
فلش بک فردا صبح
از زبان ا.ت
وای چه خواب خوبی کردم یااااا جد بنگتنننننننن این چرا تو دهن منه اصلا من اینجا چیکار میکنم ولی این برعکس بیرون خیلی ترسناکه ولی الان عین بانییه ای خدا شومگوسسسسسسس منه ولی بزار تا بیدار نشده برم برگشتم تا تی وردارم و برم بیرون جلوی ارباب جئون دیدم :
ا.ت : یااااا بسم الله غریببببب
کوک : کجا با این عجله؟
ا.ت : تعظیم کردم و گفتم صبحتون بخیر ارباب اومدم تی ببرم
کوک : اره جون عمت اونوقت اونی که دیشب رو تختم خوابش برده بود کی بود
ا.ت: ارباب شاید خواب دیدین
کوک : اهای خودتی
ا.ت : ببخشید دیشب نفهمیدم چی شد رو تختتون خوابم برد
کوک : در صورتی میبخشمت که امروز ناهار و شامم رو درست کنی
ا.ت: چشم ارباب
از زبان ا.ت
رفتم غذا درست کنم که................
۹.۴k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.