گوی آبی پارت ۱۱
گوی آبی پارت ۱۱
از دید سوکونا
یهو یه دختر عجیب غریب اومد توی قلمروی درونی من اهههه چقدر رو اعصابمههههه
تو فکر میکو
چی س..سوکو....نا...
از دید راوی
میکو حالت دفاعی گرفت و جدی شو
سوکونا: پس میخوای مبارزه کنی ( نیش خند) قراره آسون باشه
سوکونا شروع به حمله کرد ولی ظربه ای که زد به میکو نخورد ( بچه ها اون قدرت گوجو که هیچی بهش نمیخوره چی بود میکو اونو انجام داد خیلی وقته جوجوتسو رو ندیدم یادم نیس )
سوکونا : چی حالا فهمیدم چه نسبی با خانواده ی گوجو داری
میکو شروع به آماده کردن خلا بنفش شد
میکو : عمرت نمیکشه بفهمییی
میکو خلا بنفش و پرت کرد ولی سوکونا دفعش کرد و روی گونه ی سوکونا یه خراش افتاد
سوکونا : باکا حداقل درست نشونه گیری کن
از دید میکو
چ.....چی ....ح..حتی خلا بنفش.......ن..نه......
بدنم چرا داره می لرزه
خیلی ترسیده بودم روی باهام اوفتادن
میکو : چ...چی .....نههههه.داداشی بهم گفته هیچ وقت تسلیم نشمممممممم
بلند شدم و دوباره حالت دفاعی رو فعال کردم
سوکونا : خوب دلو جرعت داری ولی دیگه بسه
از دید سوکونا
اونو برگردونم به دنیای خودش
دوباره از دید میکو
برگشتم پیش بقیه که وقتی بیدار شدم سرم روی پای مگومی بود
مگومی: میکو پس بالاخره بیدار شدی
نمیدونم چرا ولی سریع گریم گرفت و از روی پاهاش بلند شدم
مگومی : میکو چی شده
میکو : ف فکردم دیگه نمیتونم برگردم
مگومی سرمو ناز کرد
مگومی: دیگه نگران نباش
از دید سوکونا
یهو یه دختر عجیب غریب اومد توی قلمروی درونی من اهههه چقدر رو اعصابمههههه
تو فکر میکو
چی س..سوکو....نا...
از دید راوی
میکو حالت دفاعی گرفت و جدی شو
سوکونا: پس میخوای مبارزه کنی ( نیش خند) قراره آسون باشه
سوکونا شروع به حمله کرد ولی ظربه ای که زد به میکو نخورد ( بچه ها اون قدرت گوجو که هیچی بهش نمیخوره چی بود میکو اونو انجام داد خیلی وقته جوجوتسو رو ندیدم یادم نیس )
سوکونا : چی حالا فهمیدم چه نسبی با خانواده ی گوجو داری
میکو شروع به آماده کردن خلا بنفش شد
میکو : عمرت نمیکشه بفهمییی
میکو خلا بنفش و پرت کرد ولی سوکونا دفعش کرد و روی گونه ی سوکونا یه خراش افتاد
سوکونا : باکا حداقل درست نشونه گیری کن
از دید میکو
چ.....چی ....ح..حتی خلا بنفش.......ن..نه......
بدنم چرا داره می لرزه
خیلی ترسیده بودم روی باهام اوفتادن
میکو : چ...چی .....نههههه.داداشی بهم گفته هیچ وقت تسلیم نشمممممممم
بلند شدم و دوباره حالت دفاعی رو فعال کردم
سوکونا : خوب دلو جرعت داری ولی دیگه بسه
از دید سوکونا
اونو برگردونم به دنیای خودش
دوباره از دید میکو
برگشتم پیش بقیه که وقتی بیدار شدم سرم روی پای مگومی بود
مگومی: میکو پس بالاخره بیدار شدی
نمیدونم چرا ولی سریع گریم گرفت و از روی پاهاش بلند شدم
مگومی : میکو چی شده
میکو : ف فکردم دیگه نمیتونم برگردم
مگومی سرمو ناز کرد
مگومی: دیگه نگران نباش
۶.۳k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.