سناریو
وقتی سردته❄️❄️
تام:تو برج نجوم نشسته بودید و داشتید برف رو تماشا می کردید سردت بود نمیخواستی به تام بگی چون میترسیدم اعصبانی بشه چون تو خوابگاه گفت لباس گرم بپوش امل گوش ندادی از شدت سرما تو خودت جمع شده بودی تام اشاره کرد که بری پیشش که سریع رفتی پیشش که عصبیش نکنی که پالتوی رو دور تو هم پیچید و بعد گفت بریم سمت خوابگاه امون
دراکو:ا/ت و دراکو تو تعطیلات کریسمس تا خونه قدم میزدید که احساس سرما کردی و بدنت آروم لرزید
دراکو:سردته؟
سری به عنوان مثبت تکون دادی که دستت رو کشید سمت لباس فروشی برات دستکش بافتی و کاپشن کرد همین🙂🙂
متیو:داشتی با متیو قدم میزدید که احساس سرما کردی سعی کردی نشون ندی و بی توجه باشی اما نتونستی متیو هم متوجه نشد
ا/ت:مت من سردمه
متیو برگشت سمتت نگاهی بهت انداخت و بعد شونه هاشو بالا انداخت
متیو:من نمیتونم آب و هوا کنترل کنم
و در حالی که پشمات ریخته بود رفتید خوابگاه😅
تام:تو برج نجوم نشسته بودید و داشتید برف رو تماشا می کردید سردت بود نمیخواستی به تام بگی چون میترسیدم اعصبانی بشه چون تو خوابگاه گفت لباس گرم بپوش امل گوش ندادی از شدت سرما تو خودت جمع شده بودی تام اشاره کرد که بری پیشش که سریع رفتی پیشش که عصبیش نکنی که پالتوی رو دور تو هم پیچید و بعد گفت بریم سمت خوابگاه امون
دراکو:ا/ت و دراکو تو تعطیلات کریسمس تا خونه قدم میزدید که احساس سرما کردی و بدنت آروم لرزید
دراکو:سردته؟
سری به عنوان مثبت تکون دادی که دستت رو کشید سمت لباس فروشی برات دستکش بافتی و کاپشن کرد همین🙂🙂
متیو:داشتی با متیو قدم میزدید که احساس سرما کردی سعی کردی نشون ندی و بی توجه باشی اما نتونستی متیو هم متوجه نشد
ا/ت:مت من سردمه
متیو برگشت سمتت نگاهی بهت انداخت و بعد شونه هاشو بالا انداخت
متیو:من نمیتونم آب و هوا کنترل کنم
و در حالی که پشمات ریخته بود رفتید خوابگاه😅
۳.۶k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.