والا به سگ توهین میشه اگر اینو ببینه
والا به سگ توهین میشه اگر اینو ببینه
ات به حالت عادی بزگشت
ات: خب.....
جیمین: بریم?
ات: اره
ات: خداحافظ قاتل ها و مافیا های بی خاصیت
جئون حداقل تو یکاری کن
سوار ماشین bmw شدم مات مشکی شدم وراه افتادم
دوست داشتم جیغ بزنم عربده بکشم
مستقیم رفتم سمت ساحل
کفشام رو در اوردم روی دور ساحل دویدم شیشه خورد زیاد بود اما برام اهمیتی نداشت
پامرفت روی یک شیشه بزرگ پام خونی شد
ـــــــــــــــ.... .......... ـــــــــــ....... ..... ـــــ
هیچ دردی احساس نمیکردم
فقط میدویدم نشستم روی زمین پاهام روی توی بغل گرفتم و داد زدم
ات: دیگه نمیتونم بسه لطفا بسه میشه تمومش کنی
بمیرم راحتم کنی
این زندگی چیزی جز پوچی نیست
فقط داد میزدم برام مهم نبود کی اونجاست یا کی پیشمه
کسی بغلم کرد دوست نداشتم بفهمم کیهفقط نیاز داشتم بغل کنم کسی رو
بغلش کردم بغلش اشنا بود بوی تن هم اشنا بو د
اون جئون بود فقط گریه میکردم
پیراهنش زو به چنگ گرفتم و گریه کردم
ات: چرا تنهام گذاشتی هوم
چرا نمیدونستی دوست داشتم
جئون: ببخشید مجبور بودم منم نمیخواستم منم مثل تو اذیت شدم و درد کشیدم
ات بی صدا شده بود
خواب بود یا بیهوش نمیدونم براید استایل بغلش کردم سوار ماشین شدم و رسوندمش عمارت اش
خونم به خونش نزدیک بود
دادمش دست یکی از بادیگاردای شخصی بهش اعتماد داشت
به اجوما سپردم پاش رو پانسمان کنه
منم رفتم خونه
لباس هام رو عوض کردم و خوابیدم
ات به حالت عادی بزگشت
ات: خب.....
جیمین: بریم?
ات: اره
ات: خداحافظ قاتل ها و مافیا های بی خاصیت
جئون حداقل تو یکاری کن
سوار ماشین bmw شدم مات مشکی شدم وراه افتادم
دوست داشتم جیغ بزنم عربده بکشم
مستقیم رفتم سمت ساحل
کفشام رو در اوردم روی دور ساحل دویدم شیشه خورد زیاد بود اما برام اهمیتی نداشت
پامرفت روی یک شیشه بزرگ پام خونی شد
ـــــــــــــــ.... .......... ـــــــــــ....... ..... ـــــ
هیچ دردی احساس نمیکردم
فقط میدویدم نشستم روی زمین پاهام روی توی بغل گرفتم و داد زدم
ات: دیگه نمیتونم بسه لطفا بسه میشه تمومش کنی
بمیرم راحتم کنی
این زندگی چیزی جز پوچی نیست
فقط داد میزدم برام مهم نبود کی اونجاست یا کی پیشمه
کسی بغلم کرد دوست نداشتم بفهمم کیهفقط نیاز داشتم بغل کنم کسی رو
بغلش کردم بغلش اشنا بود بوی تن هم اشنا بو د
اون جئون بود فقط گریه میکردم
پیراهنش زو به چنگ گرفتم و گریه کردم
ات: چرا تنهام گذاشتی هوم
چرا نمیدونستی دوست داشتم
جئون: ببخشید مجبور بودم منم نمیخواستم منم مثل تو اذیت شدم و درد کشیدم
ات بی صدا شده بود
خواب بود یا بیهوش نمیدونم براید استایل بغلش کردم سوار ماشین شدم و رسوندمش عمارت اش
خونم به خونش نزدیک بود
دادمش دست یکی از بادیگاردای شخصی بهش اعتماد داشت
به اجوما سپردم پاش رو پانسمان کنه
منم رفتم خونه
لباس هام رو عوض کردم و خوابیدم
۴.۴k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.