عاشقم باش پارت ¹۹
شش ماه بعد
خب تو این مدت جزوی از مستقل ترین زن سال شدم شرکت تبلیغاتی خودمو زدم جینم جزوی از مانکن هامه به قبلا اصلا فکر نمیکردم ولی دلم برای تهیونگ تنگ شده من با کمک کلی مشاور به اینجا رسیدم تو این مدت تهیونک نتونسته پیدام کنه چون خونم جاییه مه حتی به فکرشم نمیره دیدم بیرون داره بارون میاد گوشیم زنگ خورد جواب دادم
جین:هوی پدصگ خونه ای؟
ات:نه تو کوچه ام
جین:ها باشه کلید ندارم نه بتمرگی در رو واسم باز نکنی
قطع کردم
این مدت خیلی رابطه ی منو جین خوب شده بود ولی اون خیلی خره هنوز سینگله حتی یبارم دوست دختر نداشته پوفف
دوباره گوشیم زنگ خورد اعصابم خورد شد
ات:بلع
سوآ:(مدیر برنامه ی ات) خانم سلام می خواستم برنامه ی امروزتونو بهتون بگم
سوآ:خانم امروز قرار دادتون با شرکت ام وی باز میشه امشبم به یه عروسی که عروسی اقای جئون کوک و لونا خانم میشه لونا شما رو دعوت کرده
ات:اکی ساعت چند
سوا:ساعت هشت
ات:باشه
قطع کردم
گفت ساعت هشت حالم بد شد چون اون ساعت ساعتیه که همه ی بلاهای زندگیم سرم اومد با ته اشنا شدم،از ته کتک خوردم،با ته به مهمونی رفتم،از ته جدا شدم کلا این ساعت ساعته گندیع اخرین چیزی که از ته برام یادگاری موند این بود زخم پشت گوشم بخاطره این که زده بود تو گوشم پشت گوشم یکم پاره شد و بخیش کردن اما هنوز جاش مونده پوف حالم از این لحظه های زندگیم که به ته فکر میکنم بهم میخوره الان چرا دارم بهش فکر میکنم اون الان داره با دوست دخترش عشق و حال میکنه یهو زنگ در خورد
رفتم باز کردم جین بود جین اومد اروم بغلم مرد و پیشونیمو بوسید
جین:ابجی چی درست کردههه
ات: کوف
جین:کوفته من دوست دارم
جین دستشو اورد بالا یه پلاستیک غذا چه توش کوفته بود و دیدم
جین:بدو برو میز و اماده کن
ات:باش
ته ویو
الان شش ماهه که از ات خبر ندارم به خودم قول دادم اگه پیداش کنم دیگه ولش نکنم من الان فهمیدم چقد اون رو دوست دارم تو این مدت من حتی یه دوست دخترم نداشتم و فقط دنبالع ات میگردم حین دیگه تماسامو جواب نمیده امشبم که عروسیه کوکه اصلا حوصله ندارم یلحظه دیدم بیرون بارونه بعد یاده اون روزی افتادم که ات داشت میگفت من عاشقه بارونم و من بهش اهمیت ندادم قهر کرد من واقعا خیلی عوضی بودم من خیلی بعد از اون قضایا تغییر کردم اما ات رو نمیدونم
اجوما: نره غول اماده شو برو حموم امشب عروسیه دوستته خیره سرت
ته:یا نمیشه اماده نشم همینجوری برم
اجوما:اگه می خوای دیگه زنده نباشی اره
خب تو این مدت جزوی از مستقل ترین زن سال شدم شرکت تبلیغاتی خودمو زدم جینم جزوی از مانکن هامه به قبلا اصلا فکر نمیکردم ولی دلم برای تهیونگ تنگ شده من با کمک کلی مشاور به اینجا رسیدم تو این مدت تهیونک نتونسته پیدام کنه چون خونم جاییه مه حتی به فکرشم نمیره دیدم بیرون داره بارون میاد گوشیم زنگ خورد جواب دادم
جین:هوی پدصگ خونه ای؟
ات:نه تو کوچه ام
جین:ها باشه کلید ندارم نه بتمرگی در رو واسم باز نکنی
قطع کردم
این مدت خیلی رابطه ی منو جین خوب شده بود ولی اون خیلی خره هنوز سینگله حتی یبارم دوست دختر نداشته پوفف
دوباره گوشیم زنگ خورد اعصابم خورد شد
ات:بلع
سوآ:(مدیر برنامه ی ات) خانم سلام می خواستم برنامه ی امروزتونو بهتون بگم
سوآ:خانم امروز قرار دادتون با شرکت ام وی باز میشه امشبم به یه عروسی که عروسی اقای جئون کوک و لونا خانم میشه لونا شما رو دعوت کرده
ات:اکی ساعت چند
سوا:ساعت هشت
ات:باشه
قطع کردم
گفت ساعت هشت حالم بد شد چون اون ساعت ساعتیه که همه ی بلاهای زندگیم سرم اومد با ته اشنا شدم،از ته کتک خوردم،با ته به مهمونی رفتم،از ته جدا شدم کلا این ساعت ساعته گندیع اخرین چیزی که از ته برام یادگاری موند این بود زخم پشت گوشم بخاطره این که زده بود تو گوشم پشت گوشم یکم پاره شد و بخیش کردن اما هنوز جاش مونده پوف حالم از این لحظه های زندگیم که به ته فکر میکنم بهم میخوره الان چرا دارم بهش فکر میکنم اون الان داره با دوست دخترش عشق و حال میکنه یهو زنگ در خورد
رفتم باز کردم جین بود جین اومد اروم بغلم مرد و پیشونیمو بوسید
جین:ابجی چی درست کردههه
ات: کوف
جین:کوفته من دوست دارم
جین دستشو اورد بالا یه پلاستیک غذا چه توش کوفته بود و دیدم
جین:بدو برو میز و اماده کن
ات:باش
ته ویو
الان شش ماهه که از ات خبر ندارم به خودم قول دادم اگه پیداش کنم دیگه ولش نکنم من الان فهمیدم چقد اون رو دوست دارم تو این مدت من حتی یه دوست دخترم نداشتم و فقط دنبالع ات میگردم حین دیگه تماسامو جواب نمیده امشبم که عروسیه کوکه اصلا حوصله ندارم یلحظه دیدم بیرون بارونه بعد یاده اون روزی افتادم که ات داشت میگفت من عاشقه بارونم و من بهش اهمیت ندادم قهر کرد من واقعا خیلی عوضی بودم من خیلی بعد از اون قضایا تغییر کردم اما ات رو نمیدونم
اجوما: نره غول اماده شو برو حموم امشب عروسیه دوستته خیره سرت
ته:یا نمیشه اماده نشم همینجوری برم
اجوما:اگه می خوای دیگه زنده نباشی اره
۳۴.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.