ازدواج اجباری پارت70
پیشونیم رو بو*سید و بعد گفت
جونگکوک:تو ارزشمند ترین چیزمنی نمیدونی چقدر برام ارزشمندی
اشکام ریختن اشکامو پاک کرد گفتم
ا.ت:تو بد رفتاری
جونگکوک:گریه نکن شیرینکم نزار اشکات بریزه و چشمای زیبات درد بگیره چشمات نور همه تاریکی های زندگی منه چشمات مثل خورشید زیباست و مثل شکلات شیرین ومثل اب زلال
بعضی ادما زبانشان مثل عسل شیرین ولی کفش هایشان از قلبشان تمیز تر ست
چرا احساس عشق و دوست داشتن برات دارم جئون جونگکوک چرا باید تو رو دوست داشته باشم وقتی اینقدر بهم درد و ناراحتی میدی تنها نمیدونم چطور این حس رو پیداکردم
به چشماش نگاه می کردم نگاهم پایین اومد و به ل* ب هاش نگاه کردم روی پاهام بلند شدم و د*ستام رو دور گر*دنش انداختم بو*سه نرمی روی ل*ب هاش گزاشتم نمیدونم چرا این کارو کردم خواستم برگردم اما با قرار گرفتن د*ستاش دور ک*مرم بو*سه رو عمیق تر کرد زیرطلوع خورشید زیبا بود اما همینطور به داخل اتاق ادامه داشت.......
..............
(ویسگون بهم هشدارداد باز و چند پست هم حزف کرد پس اسمات نمینوسم وتازه رمضان هم هست پس برید نماز بخونید برا پسرا دعا کنید که زود و سالم برگردن📿😂 )
.............
خسته سرم رو روی با*زو هاش بود و بهش نگاه میکردم که پتو رو کشید روم و بو*سی به پیشونیم زد و گفت
جونگکوک:شیرینکم عشق کوچولوی زیبام قول میدم یه روز همه چیز طبق میل تو باشه نمیزارم دیگه ناراحت باشی فقط به وقت نیاز دارم
خندیدم و کلافه نگاهش کردم و گفتم
ا.ت: این حقیقته که همه مَر*د ها تو ت*خت قلبشون نرم میشه وسط روز این حرفارو بهم بگو تا باور کنم
لبخند زد و گفت
جونگکوک: تو برای من خواصی،همیشه اینو یادت باشه که همه چیز از قلبم دوره بجز عشق تو که تو رگ و خونم هم جریان داره
کلافه نگاهش کردم
ا.ت: جونگکوک دست بردار ازین حرفا اول صبحی شاعر شدی برام
جونگکوک:این واقعیته چشمام به طوری پره از تو که همه چیز رو با تو میبینم
ا.ت:...
جونگکوک:تو ارزشمند ترین چیزمنی نمیدونی چقدر برام ارزشمندی
اشکام ریختن اشکامو پاک کرد گفتم
ا.ت:تو بد رفتاری
جونگکوک:گریه نکن شیرینکم نزار اشکات بریزه و چشمای زیبات درد بگیره چشمات نور همه تاریکی های زندگی منه چشمات مثل خورشید زیباست و مثل شکلات شیرین ومثل اب زلال
بعضی ادما زبانشان مثل عسل شیرین ولی کفش هایشان از قلبشان تمیز تر ست
چرا احساس عشق و دوست داشتن برات دارم جئون جونگکوک چرا باید تو رو دوست داشته باشم وقتی اینقدر بهم درد و ناراحتی میدی تنها نمیدونم چطور این حس رو پیداکردم
به چشماش نگاه می کردم نگاهم پایین اومد و به ل* ب هاش نگاه کردم روی پاهام بلند شدم و د*ستام رو دور گر*دنش انداختم بو*سه نرمی روی ل*ب هاش گزاشتم نمیدونم چرا این کارو کردم خواستم برگردم اما با قرار گرفتن د*ستاش دور ک*مرم بو*سه رو عمیق تر کرد زیرطلوع خورشید زیبا بود اما همینطور به داخل اتاق ادامه داشت.......
..............
(ویسگون بهم هشدارداد باز و چند پست هم حزف کرد پس اسمات نمینوسم وتازه رمضان هم هست پس برید نماز بخونید برا پسرا دعا کنید که زود و سالم برگردن📿😂 )
.............
خسته سرم رو روی با*زو هاش بود و بهش نگاه میکردم که پتو رو کشید روم و بو*سی به پیشونیم زد و گفت
جونگکوک:شیرینکم عشق کوچولوی زیبام قول میدم یه روز همه چیز طبق میل تو باشه نمیزارم دیگه ناراحت باشی فقط به وقت نیاز دارم
خندیدم و کلافه نگاهش کردم و گفتم
ا.ت: این حقیقته که همه مَر*د ها تو ت*خت قلبشون نرم میشه وسط روز این حرفارو بهم بگو تا باور کنم
لبخند زد و گفت
جونگکوک: تو برای من خواصی،همیشه اینو یادت باشه که همه چیز از قلبم دوره بجز عشق تو که تو رگ و خونم هم جریان داره
کلافه نگاهش کردم
ا.ت: جونگکوک دست بردار ازین حرفا اول صبحی شاعر شدی برام
جونگکوک:این واقعیته چشمام به طوری پره از تو که همه چیز رو با تو میبینم
ا.ت:...
۴۱.۲k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.