پارت بیست و نهم
سویونگ ـ اصلا کی میگه من بحث رو عوض کردم
مگه داشتیم راجب چی حرف می زدیم
کوک ـ وای به نظر خودم اومدم زن گرفتم نگو که بچه به سر پرستی قبول کردم
سویونگ ـ اگه تو اینو می گی من چی بگم
مردم شوهر میگیرن بره سر کار من گرفتم بمونه خونه براش غذا درست کنم
کوک ـ خوب به نظرت الا چیکار کنیم من کار میرم ولی بعلا مرخصی هم مردم از خداشونه شوهر شون تو خونه بمومه
سویونگ ـ خوب تو بی مصرفی حد اقل بشین تا وقتی خونه هستی غذا درست کن که من استراحت کنم
کوک ـ اصلا من از فردا میرم سرکار اوکی 👌
سویونگ ـ افرین الا شدی شوهر زندگی خوب کی بریم خرید
کوک ـ مگه قرار بود بریم خرید
سویونگ ـ اره
کوک ـ من همچین چیزی نگفتم
سویونگ ـ تو نگفتی ولی من گفتم
کوک ـ خوب لرو یه لباس بپوش بریم
سویونگ رفت و یه تیشرت سیاه و یه شلوار بگ با یه کفش جردن پوشید و یه کلاه سیا هم گذاشت سرش و موهاش هم باز گذاشت و یه ارایش ملایم کرد
کوک هم یه پیراهن سیاه که دوتا دکمی اولش باز گذاشته بود و یه شلوار جذب سیاه هم پوشیده بود و موهاش رو حالت داد و یه کفش خوب که به لباسش بیاد هم پوشید
بعد از اوتاق اومد بیرون
کوک ـ سویونگ تو چرا لباست این قدر سیاه مگه بازیگر یه ایدلی که این جوری تیپ زدی
سویونگ ـ نه نیستم ولی نمی خوام کسی به غیر از تو زیبایی منو ببینه
کوک ـ وای خدا برای همین بلبل زبونی هاته که دوست دارم خوب بیا بغلم
و سویونگ رفت بغل کوک
و بعد با ماشین به سمت یه پاساژ بزرگ راه افتادم و یک عالمه خرید کردن و به خونه برگشتن
مگه داشتیم راجب چی حرف می زدیم
کوک ـ وای به نظر خودم اومدم زن گرفتم نگو که بچه به سر پرستی قبول کردم
سویونگ ـ اگه تو اینو می گی من چی بگم
مردم شوهر میگیرن بره سر کار من گرفتم بمونه خونه براش غذا درست کنم
کوک ـ خوب به نظرت الا چیکار کنیم من کار میرم ولی بعلا مرخصی هم مردم از خداشونه شوهر شون تو خونه بمومه
سویونگ ـ خوب تو بی مصرفی حد اقل بشین تا وقتی خونه هستی غذا درست کن که من استراحت کنم
کوک ـ اصلا من از فردا میرم سرکار اوکی 👌
سویونگ ـ افرین الا شدی شوهر زندگی خوب کی بریم خرید
کوک ـ مگه قرار بود بریم خرید
سویونگ ـ اره
کوک ـ من همچین چیزی نگفتم
سویونگ ـ تو نگفتی ولی من گفتم
کوک ـ خوب لرو یه لباس بپوش بریم
سویونگ رفت و یه تیشرت سیاه و یه شلوار بگ با یه کفش جردن پوشید و یه کلاه سیا هم گذاشت سرش و موهاش هم باز گذاشت و یه ارایش ملایم کرد
کوک هم یه پیراهن سیاه که دوتا دکمی اولش باز گذاشته بود و یه شلوار جذب سیاه هم پوشیده بود و موهاش رو حالت داد و یه کفش خوب که به لباسش بیاد هم پوشید
بعد از اوتاق اومد بیرون
کوک ـ سویونگ تو چرا لباست این قدر سیاه مگه بازیگر یه ایدلی که این جوری تیپ زدی
سویونگ ـ نه نیستم ولی نمی خوام کسی به غیر از تو زیبایی منو ببینه
کوک ـ وای خدا برای همین بلبل زبونی هاته که دوست دارم خوب بیا بغلم
و سویونگ رفت بغل کوک
و بعد با ماشین به سمت یه پاساژ بزرگ راه افتادم و یک عالمه خرید کردن و به خونه برگشتن
۶.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.