سناریو🥺💜
سناریو
وقتی موهاتو بدون اطلاعشون کوتاه و رنگ کردی
اسلاید دو:مدل موهات میتونه این دوتا باشه🙈💅
نام نام:*با دیدن موهات کلییییییی ذوق کرده بود...چشماش از ذوق برق میزد و لبخندی که چال گونه های فریبنده ش رو به نمایش میزاشت رو تقدیمت کرد و با ذوق گفت:
+چاگی تو زیادی برای قلبم خوشگل و کیوتییییی...آیگووو کوالا کوچولوی منو ببین
♡ッ~
جین:
*رفتی روی پاهاش نشستی...*
-جینا، میگم متوجه چیزی...
*که نزاشت حرفتو تموم کنی...
+موهاتو کوتاه کردی بیبی
*با لبخند سافت و مهربونی بهت گفت و بعد محکم توی بغلش گرفتت و به آرومی دستاشو لای موهای خوش رنگت، که تازه کوتاه شده بود حرکت میداد...میتونستی حدس بزنی که شاید به خاطر دستاش کمی درد داشته باشه...
-سوکجینا، دستات...
این دفعه هم اجازه نداد که ادامه حرفت رو بگی و با مهربونی و صدای مست کننده ش دم گوشت زمزمه کرد:
+مهم نیست دال...الان اینجا چیزای مهم تر و با ارزش تری دارم که باید بهشون توجه کنم...
♡ッ~
یونگی:
*زنگ در خونه تون خورد...با توجه به ساعت و مطابقتش با ساعات خونه اومدن یونگی، حدس زدی خود اون پیشی جنتل باشه...و خوب، حدست کاملا درست بود...مثل همیشه، یونگی با این که میتونست رمز در رو بزنه، زنگ زده بود تا زودتر ببینتت... و باز هم طبق عادت کیوت همیشگیش، دست خالی برنگشته بود...همیشه، با اوج خستگیش، حداقل سعی میکرد یه دسته گل کوچیک هم که شده برات بیاره تا لبخندت رو با چشمای گربه ایش ببینه...ایندفعه هم با گل و یه عالمه خوراکی برگشته بود...پلاستیک خوراکی ها رو زمین گذاشت و گل رو به سمتت گرفت
+تقدیم با عشق، بانو...
لحنش فوق العاده جنتل و ددی طور، اما مهربون بود...
لبخندی زدی و با ذوق پریدی بغلش و در حالی که خوشحالی از لحنت میبارید، در جواب گفتی:
-این مهربونیات تکرار میشه،ولی تکراری نمیشه...و این یکی از دلایلیه که قلب منو تمام و کمال و شیش دنگ به نام خودت زدی، مستر کیتن...
+آیگووو، تو به تنهایی میتونی کاری کنی حاضر باشم ورشکست بشم ولی لبخندت رو ببینم، دارلینگ...
خندید و یکی از اون لبخندای لثه ایش که برات یه اندازه دنیا ارزش داشت رو تقدیمت کرد و جمله ش رو با عشق بهت گفت...اچن دروغ نمیگفت..مین یونگی حتی حاضر بود ورشکست بشه ولی خنده هات رو ببینه:)...میخواستی از مهربونیش تشکر کنی که ناگهان با لحن متفکر و خیلی خیلی ددی طوری گفت:
+سرپیچی، کیتن؟...
سعی کردی چشمات رو بزرگ و معصوم کنی و با ته کیوتی ممکن گفتی:
-یاااا یونگیا...مثل مافیاها نباش دیگههه...خوب منم تنوع میخواااام
از کیوتیت قلبش داشت آب میشد...به کیوت ترین حالت ممکن خندید و هرکی بود باور نمیکرد این همون ددی چند ثانیه پیشه
+باشه باشه کیوتی...ولی فقط چون خیلی بهت میادا...
♡ッ~
یعنی فقط هیچی نگین و همینطور بگذرین😗🔪
وقتی موهاتو بدون اطلاعشون کوتاه و رنگ کردی
اسلاید دو:مدل موهات میتونه این دوتا باشه🙈💅
نام نام:*با دیدن موهات کلییییییی ذوق کرده بود...چشماش از ذوق برق میزد و لبخندی که چال گونه های فریبنده ش رو به نمایش میزاشت رو تقدیمت کرد و با ذوق گفت:
+چاگی تو زیادی برای قلبم خوشگل و کیوتییییی...آیگووو کوالا کوچولوی منو ببین
♡ッ~
جین:
*رفتی روی پاهاش نشستی...*
-جینا، میگم متوجه چیزی...
*که نزاشت حرفتو تموم کنی...
+موهاتو کوتاه کردی بیبی
*با لبخند سافت و مهربونی بهت گفت و بعد محکم توی بغلش گرفتت و به آرومی دستاشو لای موهای خوش رنگت، که تازه کوتاه شده بود حرکت میداد...میتونستی حدس بزنی که شاید به خاطر دستاش کمی درد داشته باشه...
-سوکجینا، دستات...
این دفعه هم اجازه نداد که ادامه حرفت رو بگی و با مهربونی و صدای مست کننده ش دم گوشت زمزمه کرد:
+مهم نیست دال...الان اینجا چیزای مهم تر و با ارزش تری دارم که باید بهشون توجه کنم...
♡ッ~
یونگی:
*زنگ در خونه تون خورد...با توجه به ساعت و مطابقتش با ساعات خونه اومدن یونگی، حدس زدی خود اون پیشی جنتل باشه...و خوب، حدست کاملا درست بود...مثل همیشه، یونگی با این که میتونست رمز در رو بزنه، زنگ زده بود تا زودتر ببینتت... و باز هم طبق عادت کیوت همیشگیش، دست خالی برنگشته بود...همیشه، با اوج خستگیش، حداقل سعی میکرد یه دسته گل کوچیک هم که شده برات بیاره تا لبخندت رو با چشمای گربه ایش ببینه...ایندفعه هم با گل و یه عالمه خوراکی برگشته بود...پلاستیک خوراکی ها رو زمین گذاشت و گل رو به سمتت گرفت
+تقدیم با عشق، بانو...
لحنش فوق العاده جنتل و ددی طور، اما مهربون بود...
لبخندی زدی و با ذوق پریدی بغلش و در حالی که خوشحالی از لحنت میبارید، در جواب گفتی:
-این مهربونیات تکرار میشه،ولی تکراری نمیشه...و این یکی از دلایلیه که قلب منو تمام و کمال و شیش دنگ به نام خودت زدی، مستر کیتن...
+آیگووو، تو به تنهایی میتونی کاری کنی حاضر باشم ورشکست بشم ولی لبخندت رو ببینم، دارلینگ...
خندید و یکی از اون لبخندای لثه ایش که برات یه اندازه دنیا ارزش داشت رو تقدیمت کرد و جمله ش رو با عشق بهت گفت...اچن دروغ نمیگفت..مین یونگی حتی حاضر بود ورشکست بشه ولی خنده هات رو ببینه:)...میخواستی از مهربونیش تشکر کنی که ناگهان با لحن متفکر و خیلی خیلی ددی طوری گفت:
+سرپیچی، کیتن؟...
سعی کردی چشمات رو بزرگ و معصوم کنی و با ته کیوتی ممکن گفتی:
-یاااا یونگیا...مثل مافیاها نباش دیگههه...خوب منم تنوع میخواااام
از کیوتیت قلبش داشت آب میشد...به کیوت ترین حالت ممکن خندید و هرکی بود باور نمیکرد این همون ددی چند ثانیه پیشه
+باشه باشه کیوتی...ولی فقط چون خیلی بهت میادا...
♡ッ~
یعنی فقط هیچی نگین و همینطور بگذرین😗🔪
۸.۳k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.