عشق همیشگی پارت ۱۵
دکتر : خداروشکر حالشون خوبه
خیلی خوشحال شده بودم
چند دقیقه بعد یه هو رو از اتاق عمل آوردن
بردن تو بخش از پشت شیشه نگاهش میکردم
کاترینا : ازش خوشت میاد
تهیونگ : آره
تهیونگ : امشم میخواست جوابو بگه که اینطوری شد
کاترینا : جواب چی
تهیونگ : ازش خواستم قرار بزاریم
کاترینا : آها میگم اگه خسته ای برو خونه من اینجا هستم
تهیونگ : نه شما برین خیلی خسته شدین
کاترینا : پس بای
کوک و کاترینا رفتن
۱روز بعد
رفتم پیش دکتر
تهیونگ : دکتر میشه سه هو رو ببینم
دکتر : آره میتونید برید
رفتم تو اتاق درو باز کردم روی تخت بیهوش بود رفتم سمت صندلی که کنار تخت بود نشتم دستشو گرفتم یه قطره اشک از چشمم ریخت سرمو آوردم سمت صورتش لبم گذاشتم روی لباش بوسیدمش داشتم سرمو بالا میگرفتم یهو سه هو لبمو با لباش گرفت خوشحال شدم که بهوش آمده ازش جدا نشدم لبای هم دیگرو مک میزدیم ازش جدا شدم
تهیونگ : میشه باهم قرار بزاریم
سه هو : اره
به لبای پفکیش نگاه کردم زخم شده بود یاد دیشب افتادم اخمی کردم
تهیونگ : کی اینکارو باهات کرده
سه هو : نمی دونم کی بود از بچه های شرکتم نبود
خیلی خوشحال شده بودم
چند دقیقه بعد یه هو رو از اتاق عمل آوردن
بردن تو بخش از پشت شیشه نگاهش میکردم
کاترینا : ازش خوشت میاد
تهیونگ : آره
تهیونگ : امشم میخواست جوابو بگه که اینطوری شد
کاترینا : جواب چی
تهیونگ : ازش خواستم قرار بزاریم
کاترینا : آها میگم اگه خسته ای برو خونه من اینجا هستم
تهیونگ : نه شما برین خیلی خسته شدین
کاترینا : پس بای
کوک و کاترینا رفتن
۱روز بعد
رفتم پیش دکتر
تهیونگ : دکتر میشه سه هو رو ببینم
دکتر : آره میتونید برید
رفتم تو اتاق درو باز کردم روی تخت بیهوش بود رفتم سمت صندلی که کنار تخت بود نشتم دستشو گرفتم یه قطره اشک از چشمم ریخت سرمو آوردم سمت صورتش لبم گذاشتم روی لباش بوسیدمش داشتم سرمو بالا میگرفتم یهو سه هو لبمو با لباش گرفت خوشحال شدم که بهوش آمده ازش جدا نشدم لبای هم دیگرو مک میزدیم ازش جدا شدم
تهیونگ : میشه باهم قرار بزاریم
سه هو : اره
به لبای پفکیش نگاه کردم زخم شده بود یاد دیشب افتادم اخمی کردم
تهیونگ : کی اینکارو باهات کرده
سه هو : نمی دونم کی بود از بچه های شرکتم نبود
۲۲.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.