I hate you
part①④
یونگبوک: هیونجین میدونی با این کارات خجالت میکشم " خجالت"
هیون: اره وقتی خجالت میشی لباتو جلو میدی و گونه هاتو پر از باد میکنی و همین خیلی کیوتت میکنه
یونگبوک: عهههه هوانگ هیونجین
هیون: جانم هوانگ یونگبوک
بهم نگا کرد قیافش خیلی خوردنی بود
یونگبوک: هوانگ یونگبوک؟
هیون: اره هوانگ یونگبوک
یونگبوک: مـ..... من میرم پایین توهم بیا
هیون: نمیخوام نمیشه همینجا بمونی؟
یونگبوک: چـ....... چرا؟
هیون: چون میگم بمون
یونگبوک: مـ...... میخوای چیکارم کنی
هیون: نترس کاری باهات ندارم فقط ساعت پنج دقیقه به هشته ها
سریع بلند شد اماده شد و رفت بیرون پیامی از طرف افسر چا گرفتم نههه دوباره نههه نمیخوام برم اکادمی وایسا نه این اکادمیه یونگبوک نیست خوبه
رغتم لباسامو پوشیدم و چندتا تفنگ طبق معمول برداشتم ماسکمو زدم استایلم عادی بود شلوار کارگو کفش یاق دارم و یه لباس سفید و یه جیریقه ی مشکی روش اوکی بود رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم و رفتم اکادمی ای که بهم گفته بودن
افسر چا: رئیس اومدین
هیون: پرونده ها
افسر چا: برسی شد
هیون: محل قتل
افسر دو: برسی شد
افسر چا: قربان من درخواست کردم لباسای کارتونو بشوسین
هیون: توش راحت نیستم دلم نمیخواد به بدنم چیزی بچسبه همینا خوبه
هینا: واییییی چه جذابه جناب شما کی هستین
هانا: دلت میخواد پدر بچه هام بشی
هاری: هی هی بچه ها بسته ایشون احتمالا ازدواج کردن اصلا به شما چه گمشید برید تو کلاساتون....... سلام من مدیر این کادمیم اسم هاریه لطفا دنبالم بیاین
جیا: پوستت از من سفید تره
هیونا: رایحت اشناست
هاری: دخترا دخترا برید بدویید تو سالن ورزشی
همه: چشم
همشون رفتن
هیون: ممنونم میس هاری منم که میشناسین
هاری: دنبالم بیاین
رفتیم تو سال ورزشگاه همه بهم نگذ کردن به دوتا افسرای پشتمم نگا کردن
نارا: بادیگاردتن؟
افسر چا: رئیس پلیسن ایشون
هیون: بنده ۲۲ سالمه
جینا: نوشم اومد پدر بچه هام میشی
یونگبوک: یونااااااا هیوناااااااا
یونا: جانم
یونگبوک: برید بمیرید یاح یاح یاح یاح سلام هیون
هیون: سلام یونگبوک
هیونا: میگما چه اشناست بیا خودشه
هاری: یونگبوک با ایشون درست حرف بزن
یونگبوک: چرا؟
هاری: لی یونگبوک
هیون: اشتباه نکن هوانگ یونگبوک
هاری: چرا اینو میگی
یونگبوک اومد ماسکمو گشید پایین و بوسیدم منم همراهیش کردم
هاری: لی یونگبوک از جناب هوانگ فاصرخ بگیر هرکیو که میبینی جذابه که نباید ببوسی احمق " داد "
یونگبوک: دلم خواست اون وقتم من به غیر از این کیو بوسیدم تا الان؟
هاری: چرا این کارو کردی
هیون: بنده ازدواج کردم
نارا: چقدر خوشگله
هاری: این که بدتر الان شما به همسرتون خیانت کردین
سونا: داداش گلث هیون منگل
هیون: هویی منگل تو بودی
یونگبوک:
یونگبوک: هیونجین میدونی با این کارات خجالت میکشم " خجالت"
هیون: اره وقتی خجالت میشی لباتو جلو میدی و گونه هاتو پر از باد میکنی و همین خیلی کیوتت میکنه
یونگبوک: عهههه هوانگ هیونجین
هیون: جانم هوانگ یونگبوک
بهم نگا کرد قیافش خیلی خوردنی بود
یونگبوک: هوانگ یونگبوک؟
هیون: اره هوانگ یونگبوک
یونگبوک: مـ..... من میرم پایین توهم بیا
هیون: نمیخوام نمیشه همینجا بمونی؟
یونگبوک: چـ....... چرا؟
هیون: چون میگم بمون
یونگبوک: مـ...... میخوای چیکارم کنی
هیون: نترس کاری باهات ندارم فقط ساعت پنج دقیقه به هشته ها
سریع بلند شد اماده شد و رفت بیرون پیامی از طرف افسر چا گرفتم نههه دوباره نههه نمیخوام برم اکادمی وایسا نه این اکادمیه یونگبوک نیست خوبه
رغتم لباسامو پوشیدم و چندتا تفنگ طبق معمول برداشتم ماسکمو زدم استایلم عادی بود شلوار کارگو کفش یاق دارم و یه لباس سفید و یه جیریقه ی مشکی روش اوکی بود رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم و رفتم اکادمی ای که بهم گفته بودن
افسر چا: رئیس اومدین
هیون: پرونده ها
افسر چا: برسی شد
هیون: محل قتل
افسر دو: برسی شد
افسر چا: قربان من درخواست کردم لباسای کارتونو بشوسین
هیون: توش راحت نیستم دلم نمیخواد به بدنم چیزی بچسبه همینا خوبه
هینا: واییییی چه جذابه جناب شما کی هستین
هانا: دلت میخواد پدر بچه هام بشی
هاری: هی هی بچه ها بسته ایشون احتمالا ازدواج کردن اصلا به شما چه گمشید برید تو کلاساتون....... سلام من مدیر این کادمیم اسم هاریه لطفا دنبالم بیاین
جیا: پوستت از من سفید تره
هیونا: رایحت اشناست
هاری: دخترا دخترا برید بدویید تو سالن ورزشی
همه: چشم
همشون رفتن
هیون: ممنونم میس هاری منم که میشناسین
هاری: دنبالم بیاین
رفتیم تو سال ورزشگاه همه بهم نگذ کردن به دوتا افسرای پشتمم نگا کردن
نارا: بادیگاردتن؟
افسر چا: رئیس پلیسن ایشون
هیون: بنده ۲۲ سالمه
جینا: نوشم اومد پدر بچه هام میشی
یونگبوک: یونااااااا هیوناااااااا
یونا: جانم
یونگبوک: برید بمیرید یاح یاح یاح یاح سلام هیون
هیون: سلام یونگبوک
هیونا: میگما چه اشناست بیا خودشه
هاری: یونگبوک با ایشون درست حرف بزن
یونگبوک: چرا؟
هاری: لی یونگبوک
هیون: اشتباه نکن هوانگ یونگبوک
هاری: چرا اینو میگی
یونگبوک اومد ماسکمو گشید پایین و بوسیدم منم همراهیش کردم
هاری: لی یونگبوک از جناب هوانگ فاصرخ بگیر هرکیو که میبینی جذابه که نباید ببوسی احمق " داد "
یونگبوک: دلم خواست اون وقتم من به غیر از این کیو بوسیدم تا الان؟
هاری: چرا این کارو کردی
هیون: بنده ازدواج کردم
نارا: چقدر خوشگله
هاری: این که بدتر الان شما به همسرتون خیانت کردین
سونا: داداش گلث هیون منگل
هیون: هویی منگل تو بودی
یونگبوک:
۳.۹k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.