فیک کوک از مافیا متنفرم پارت ۲۹
مجری:چرا جدا شدین
_خوب راستش من نمیخواستم جدا شم مجبور شدم اونموقع ها خیلی فقیر بودم مامانم تصادف کرد به پول نیاز داشتم که خرج بیمارستانشو بدم یه دختره بهم گفت که اگه از اون جدا شم خرج بیمارستان مامانمو میده منم از ناچاری قبول کردم
مجری: بعد چطور شد که اومدین آمریکا
_خیلی سخت درس خوندم و بورسیه شدم و تونستم بیام
ات: سوزی احیاناً که اون دختر تو نیستی
سوزی:خب........
ات: واقعا که ایششششش
کوک
الان کشتن سوزی اصلا گناه نداره بیخیال فقط پاشو تلویزیون رو خاموش کن
مجری: خوب اون اولین عشقت بود ولی بعد از اون دیگه رابطهای داشتی
_نه دیگه رابطه ای نداشتم
پس یعنی الان دوستش دارین
_خب خوب راستش اون دلیلی بود که خواستم دکتر شم چون اون همیشه میگفت که من میخوام دکتر بشم بعد منم دکتر شدم که شاید یه روزی یه جایی دیدمش
الان چه حسی بهش دارین
_حسی ندارم اون قضیه ماله خیلی وقت پیشه
مطمئنی
اره یجورایی
جینا:دکتر من مطمئنم هنوز عاشقتونه
ات:کافیه من اصلا اونو دوست نداشتم و ندارم
سوزی:ولی خودت گفتی
ات:من همه اونکارا رو کردم که جونگ سوک اعتراف کنه دوست داره جینا تلویزیون رو خاموش کن کوک
کوک:چیه
_سیر شدی
نه
بیا بخور
کوک
این خوشحالی که الان دارم واسه عشقه
سوزی:جونگ سوک
چیه
جونگ سوک
چیه خب ها خب سوزی الان نمیشه بگم ولی بیا آشتی کنیم
باشه
هی یون:جینا
_نه
چراااااا
نمیخواممممممممم
جیناااااا
نههههههههه
ات:هی یون
جانم
ببین اگه ناراحتش کنی میکشمت
_من دوست دارم چرا باید ناراحتش کنم
باشه جینا میتونی باهاش باشی
هی یون:بله؟ زنداداش تو بهش اجازه نمیدادی
ات:خب راستش من بهش گفتم که ازت دور باشه
هی یون:یعنی تو هم منو دوست داری
جینا:هوم.
ایول
هی یون پامیشه دست جینا رو میگیره بلندش میکنه رو هوا و میچرخوندش
اونا میخندم و اینم باعث خوشحالی و خنده بقیه میشه
سوک:می خوای من بلندت کنم
سوزی:پرسیدن دارع
و اونام مثل جینا و هی یون
کوک:دستام زخمه نمیتونم
_چی رو
بلندت کنم
_و چرا فکر کردی میزارم بلندم کنی انگار سیری من میرم
باییی
_خوب راستش من نمیخواستم جدا شم مجبور شدم اونموقع ها خیلی فقیر بودم مامانم تصادف کرد به پول نیاز داشتم که خرج بیمارستانشو بدم یه دختره بهم گفت که اگه از اون جدا شم خرج بیمارستان مامانمو میده منم از ناچاری قبول کردم
مجری: بعد چطور شد که اومدین آمریکا
_خیلی سخت درس خوندم و بورسیه شدم و تونستم بیام
ات: سوزی احیاناً که اون دختر تو نیستی
سوزی:خب........
ات: واقعا که ایششششش
کوک
الان کشتن سوزی اصلا گناه نداره بیخیال فقط پاشو تلویزیون رو خاموش کن
مجری: خوب اون اولین عشقت بود ولی بعد از اون دیگه رابطهای داشتی
_نه دیگه رابطه ای نداشتم
پس یعنی الان دوستش دارین
_خب خوب راستش اون دلیلی بود که خواستم دکتر شم چون اون همیشه میگفت که من میخوام دکتر بشم بعد منم دکتر شدم که شاید یه روزی یه جایی دیدمش
الان چه حسی بهش دارین
_حسی ندارم اون قضیه ماله خیلی وقت پیشه
مطمئنی
اره یجورایی
جینا:دکتر من مطمئنم هنوز عاشقتونه
ات:کافیه من اصلا اونو دوست نداشتم و ندارم
سوزی:ولی خودت گفتی
ات:من همه اونکارا رو کردم که جونگ سوک اعتراف کنه دوست داره جینا تلویزیون رو خاموش کن کوک
کوک:چیه
_سیر شدی
نه
بیا بخور
کوک
این خوشحالی که الان دارم واسه عشقه
سوزی:جونگ سوک
چیه
جونگ سوک
چیه خب ها خب سوزی الان نمیشه بگم ولی بیا آشتی کنیم
باشه
هی یون:جینا
_نه
چراااااا
نمیخواممممممممم
جیناااااا
نههههههههه
ات:هی یون
جانم
ببین اگه ناراحتش کنی میکشمت
_من دوست دارم چرا باید ناراحتش کنم
باشه جینا میتونی باهاش باشی
هی یون:بله؟ زنداداش تو بهش اجازه نمیدادی
ات:خب راستش من بهش گفتم که ازت دور باشه
هی یون:یعنی تو هم منو دوست داری
جینا:هوم.
ایول
هی یون پامیشه دست جینا رو میگیره بلندش میکنه رو هوا و میچرخوندش
اونا میخندم و اینم باعث خوشحالی و خنده بقیه میشه
سوک:می خوای من بلندت کنم
سوزی:پرسیدن دارع
و اونام مثل جینا و هی یون
کوک:دستام زخمه نمیتونم
_چی رو
بلندت کنم
_و چرا فکر کردی میزارم بلندم کنی انگار سیری من میرم
باییی
۱۱.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.