وقتی به زور ازدواج می کنی پارت۲۲
پارت۲۲
هوسوک:خب چطوری بگم
پدرت از ما وارث می خواد
ا.ت:وارث چییی
هویوک:اگر تا ۵ماه دیگه من توروباردار نکنم دیگه خبری از سود کردن نیست
و کلی ضرر می کنم
ا.ت:یعنی تو منو مجبور به این کار می خوایی کنی
هوسدک:اگر می خواستم مجبورت کنم الان اینجا نبودیم توی اتاق بودیم
ا.ت: هههههه خنده دار بود شب بخیر
😁
هوسوک :بلند سو ببینم اصلا شرط تو چی هست منم باید درموردش فکر کنم
ا.ت تا یادم به شرطم افتا بلند شدم
ته دلم هم نمی دونم چرا ولی خوش حال بودم چون بهم یکی پیدا شده بود که بهم اهمیت می داد
ا.ت :خب باشه شرط منم ....خب .....اتاق پایین .....هست کسی نمیره
هوسوک:زود حرفت بزن
ا.ت:خب باشه اون اتاق رو باید برام بکنی .........کارگاه نقاشی
باهمه وسایلای نقاشی منم همین الان قبول می کنم چون این طوری دوسر برد هست
هوسوک که سرش پایین بود از روی تخت بلند شد
گفت :اوکی درموردش فکر می کنم 😏😏
ذهن هوسوک:خودت برا امشب آماده بکن می بینمت
هوسوک از اتاف زفت بیرون و توی اتاقش نشست
هوسوک:آجوما...آجوما بیا اینجا
آجوما با سزعت به سمت اتاق هوسوک رفت
همین که رفت با چیزی که شنید سرجاش میخکوب شد
هوسوک:خب چطوری بگم
پدرت از ما وارث می خواد
ا.ت:وارث چییی
هویوک:اگر تا ۵ماه دیگه من توروباردار نکنم دیگه خبری از سود کردن نیست
و کلی ضرر می کنم
ا.ت:یعنی تو منو مجبور به این کار می خوایی کنی
هوسدک:اگر می خواستم مجبورت کنم الان اینجا نبودیم توی اتاق بودیم
ا.ت: هههههه خنده دار بود شب بخیر
😁
هوسوک :بلند سو ببینم اصلا شرط تو چی هست منم باید درموردش فکر کنم
ا.ت تا یادم به شرطم افتا بلند شدم
ته دلم هم نمی دونم چرا ولی خوش حال بودم چون بهم یکی پیدا شده بود که بهم اهمیت می داد
ا.ت :خب باشه شرط منم ....خب .....اتاق پایین .....هست کسی نمیره
هوسوک:زود حرفت بزن
ا.ت:خب باشه اون اتاق رو باید برام بکنی .........کارگاه نقاشی
باهمه وسایلای نقاشی منم همین الان قبول می کنم چون این طوری دوسر برد هست
هوسوک که سرش پایین بود از روی تخت بلند شد
گفت :اوکی درموردش فکر می کنم 😏😏
ذهن هوسوک:خودت برا امشب آماده بکن می بینمت
هوسوک از اتاف زفت بیرون و توی اتاقش نشست
هوسوک:آجوما...آجوما بیا اینجا
آجوما با سزعت به سمت اتاق هوسوک رفت
همین که رفت با چیزی که شنید سرجاش میخکوب شد
۴۷.۲k
۲۸ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.